
ویژگی که در مورد ارتباط خاص سیاستگذاری و فساد در ایران روی آن انگشت گذاشت، حامیپروری (clientelism) گسترده در نظام سیاسی است، برای بررسی اوضاع ایران باید آن را مجموعهای از گروههای ذینفع متعددی دید که هر کدام به دنبال سهم بیشتری از کیک قدرت و منابع اقتصادی و تسلط بیشتر بر سپهر سیاسی و مناصب تصمیمگیریاند، در این راه نوعی رابطه حامی (patron) و پیرو (client) با شهروندان و حتی گروهها برقرار میکنند.
البته این وضعیت با یک ساختار یکدست که فقط صدای یک گروه شنیده میشود متفاوت است، در واقع با کنش و واکنش بسیار پیچیده گروههای قدرتمند مختلف روبهرو هستیم که سیاستها با توجه به آرایش نسبی و منطق تناسب نیروها در هر حوزه خاص سیاستی تعیین میشود.
برای بررسی رابطه میان سیاستگذاری و فساد کافی نیست میزان سازگاری سیاستها با اصول اقتصاد را آزمون کنیم و نتیجه بگیریم اصول حتی بدیهی رعایت نشده است، بلکه باید دید گروههای ذینفع دستاندرکار در سیاستگذاری کدامها هستند و کنش و واکنش و تعادل نسبی آنها را در دورههای زمانی مختلف بررسی کرد که چگونه بر تعیین خطمشیها اثرگذار بودهاند. برای فهم دقیقتر پویایی قدرت در سیاستگذاری ایران و منطق عمل آن و همچنین درک تغییرات توازن قوا باید به برندگان و بازندگان سیاستها توجه کرد.
صرف نالیدن از اینکه دولتها به اصول اقتصادی «بیاعتنا» هستند و باید سیاستگذاری علمی و درست را ترویج کرد، بدون فهم انگیزههای این «بیاعتنایی» چندان کمکی نمیکند. باید به خاطر داشت ملاحظات بلندمدت و فنی و اقتصادی اغلب چندان مورد توجه عمومی اهالی قدرت قرار نمیگیرند، مگر آنکه خطر فروپاشی اقتصادی و به هم خوردن جدی ثبات سیاسی از طرف گروههای سیاسی حس شود و آنها به صورت تاکتیکی و موقت با هم همنوا شوند، بماند که در همین حالت اخیر هم ماهیگیران از آب گلآلود منتظرند تا از نارضایتیها کمال استفاده را ببرند.
اما چرا این همه گروههای قدرت متعدد وجود دارند؟ تکثر علیالاصول نباید چیز بدی باشد، پس چرا آن نتیجه مطلوب از آن حاصل نمیشود؟ اگر بناست اوضاع به این صورت کنونی پیش رود، آیا یک نظام سیاسی یکدست و یکپارچه آسیب کمتری ندارد و فساد کمتری را در آن شاهد نیستیم؟
خیر! «مشکل اصلی کشورهای جهان سوم قدرت بیش از حد دولت نیست، بلکه ضعیف و ناکارا بودن آن است. در کشورهای جهان سوم جامعه مدنی ضعیف نیست، برعکس بسیار پویا و توانمند است، مشکل اصلی این نیست که دولت بر تمام شئون اجتماعی مسلط است، مصیبت اینجاست که در واقع بر چیزی مسلط نیست. در فرآیند مدرنیزاسیون در کشورهای جهان سوم دولت مدرن کم و بیش زائدهای بود در شبکه پیچیده و درهمتنیدهای از نهادها و بازیگران پیشامدرن و به عبارتی نوعی جامعه مدنی که از قضا بسیار توانمندتر از قدرت دولت بود».
در اینجا و اکنون که ما زیست میکنیم استفاده از مفاهیمی مثل دولت و بازار و جامعه مدنی و تکثر سیاسی با کاربرد این مفاهیم در کشورهای توسعهیافته متفاوت است. «دولت» مصیبت بزرگی است و مداخلههایش فسادآفرین، ولی وقتی «اقتدار دولت» به مفهوم متعارف آن وجود ندارد، باید با احتیاط بیشتری نظر داد. گسترش بازار و مناسبات آن در کشورهای در حال توسعه (جهان سوم) نظیر ما را به یک معنا باید گسترش «دولت» هم دانست، زیرا نیروهای مقاوم در برابر «اقتدار دولت» را ناتوان میسازد و فضا را برای جامعه مدنی به معنای جدید آن بازتر میکند.
وقتی امثال نگارنده از ضرورت ادامه خصوصیسازی بهرغم برخی فسادها دفاع میکنند، امیدشان به نیروی رهاییبخش بازار و از قضا تقویت «دولت» است، وقتی از نوعی آزادسازی حداکثری دفاع میکنند، علت این نیست که پیچیدگی سیاست و اقتصاد را نمیبینند، بلکه معتقدند در حاکم شدن هرچه بیشتر مناسبات بازار میتوان آن نقطه ارشمیدسی برای تغییر اوضاع و حرکت به سوی توسعه را بهتر یافت، با قدرت بی بدیل بازار تمام اقتدارهای کهنه پیشین دود می شود و به هوا می رود، والله اعلم.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@Rahbordchannel