22.8 C
تهران
یکشنبه 9 مهر 1402 ;ساعت: 00:06
کافه لیبرال

روشنفکرانی که صدای وطن بودند

تاریخ روشن‌فکری ایران را می‌توان به دورهٔ قبل از تشکیل حزب توده (مهر سال ۱۳۲۰) و پس از تشکیل حزب توده تقسیم‌بندی کرد. عمدهٔ روشن‌فکران قبل‌از تشکیل حزب توده، در دوران مشروطه و عصر رضاشاه تفاوت بنیادی و عمده‌ای با روشن‌فکران عصر پهلوی دوم و دهه‌های اخیر ایران داشتند.

روشن‌فکر عصر مشروطه و قبل‌از شهریور ۱۳۲۰، دغدغه‌اش ایران است. اگر قدمی (به درست یا اشتباه) برمی‌دارد، برای ایران است. روشن‌فکر آن دوران اهل خطر کردن است. در کنج عافیت ننشسته و اهل غرزدن نیست. هر جا که توسط سیستم و حاکم فراخوانده می‌شود [لعن و نفرین مردم را به جان خریده] و مشغول خدمت می‌شود و چه‌بسا در بسیاری جاها خود را به حکومت تحمیل می‌کند. (فروغی و بهار و داور و امین‌الدوله و ملکم خان و مستشارالدوله و… هر جا که دعوت به همکاری می‌شوند بی هیچ منتی و با جان و دل می‌پذیرند).

عمدهٔ روشن‌فکران آن عصر نه به فکر اداهای انتلکتوئلی و استفاده از جملات دهان‌پرکن و فلسفی «هگل چه گفت» و «مارکس چه گفت» و «دیلوز چه گفت» بودند و نه اصلاً کافه‌ای به این صورت بود که در آن جلوس کنند و ساعت‌های پس از نشئگی‌شان را با موشکافی آدورنو و بنیامین و لنین برای زیبارویان بالاشهری عشق چگوارا، بگذرانند. روشن‌فکر عصر مشروطه عافیت‌طلب نبود. اهل تمسخر نبود. خود را تافته‌ای جدا‌بافته از جامعه نمی‌دانست. سنگ شوروی و انگلیس و آمریکا را به سینه نمی‌زد. کاسه‌لیس تئورسین‌های آدمکش روسیه نبود. با هوای بارانی مسکو چتر برنمی‌داشت [خلیلی ملکی می‌گفت وقتی در مسکو باران می‌آید، توده‌ای‌ها در تهران چتر برمی‌دارند]، روشن‌فکر مشروطه هم و غمش ایران و ایرانی بود. دربه‌در دنبال این بود که دبستان و مدرسه بسازد. دربه‌در دنبال این بود که فردوسی و حافظ و سعدی و بیهقی را از پستوهای گَرد گرفتهٔ تاریخ بیرون کشیده و با معرفی آنها به توده‌ها، پایه‌های فرهنگی جامعه را استوار کند. با به جان خریدن تمام خطرات، دنبال آگاه کردن جامعه بود. در آن سوی دنیا روزنامه چاپ می‌کرد و مخفیانه به کشور ارسال می‌کرد. با بی‌بی‌سی و صدای انگلیس و صدای آمریکا سخن نمی‌گفت بلکه یک صدا را بلد بود و آن صدای ایران بود.

◾️پس از تشکیل حزب توده جریان روشن‌فکری ایران دچار انحراف شد. پس از آن دیگر دغدغه بسیاری از روشن‌فکران، وطن نبود. عمده روشن‌فکران پس از شهریور ۱۳۲۰ جسمشان ایران بود و قلب و روحشان در شوروی و چین و آلمان شرقی سیر می‌کرد. دنبال ویران کردن بودند تا ساختن. به نام خلق با خلق سر ستیز داشتند. یک روز پادوی شوروی بودند و یک روز در خدمت و خیانت روشن‌فکران می‌نوشتند. از ابوذر و سلمان سوسیالیست و مارکسیست می‌تراشیدند و دنبال جامعهٔ بی‌طبقهٔ توحیدی بودند.

فردوسی را دهاتی و بی‌سواد و ستایشگر شاهان معرفی می‌کردند و ضحاک را آزادی‌خواه می‌دانستند. عنصری و منوچهری و فرخی را با انگ درباری بودن می‌راندند و در هوای رژی دبره و چگوارا تنفس می‌کردند. روشن‌فکران و اساتیدی بی‌حاشیه [به‌مانند زریاب خویی و بدیع‌الزمان فروزانفر و خانلری و…] را که به‌دنبال خدمت به فرهنگ ایرانی بودند را به اسم کهنه‌پرستی و وابستگی به دربار تحقیر می کردند. در برج عاجی نشسته بودند و همه را با یک چوب می‌راندند و به جای پهلوانان و قهرمانان اساطیری و تاریخی سرزمین خود، مائو و لنین و استالین و هوشیمن را می‌نشاندند.

این روشن‌فکری یک تفاوت عمده با روشنفکری قبل داشت و آن اینکه صدای هر کسی بود جز صدای ایران.

تعهدی که روشنفکران نسل مشروطه در قبال جامعه و وطن خود احساس می کردند، حقیقتا مایه شگفتی و حیرت است. اغلب این افراد با اراده ای شکست ناپذیر هر سختی و خطری را به جان می خریدند تا شده اندک نوری از دریچه روشنایی و آگاهی را بر چشمان غبار گرفته سرزمین مادری شان بنشانند.

کافیست زندگی و تعهد آنها را با برخی به اصطلاح روشنفکران امروزی (که بسیاری شان هم در عالم هپروت سیر می کنند) مقایسه کنیم تا به اوج تعهد اخلاقی و اجتماعی این انسانهای بزرگ و قدر نشناخته شده پی ببریم.

۱- میرزا یوسف خان مستشار الدوله:

میرزا یوسف خان با اینکه مقام درباری داشته و از زندگی مرفهی برخوردار بوده است اما دغدغه توسعه و آزادی ایران او را راحت نگذاشته و باعث می شود در خفقان دوران ناصر الدین شاه رساله “یک کلمه” (مراد از یک کلمه قانون) را بنویسد و در نامه هایی انتقادی به شاه قاجار وی را برای توسعه و آبادانی ایران ترغیب کند. اقدامی که شاه قاجار را خوش نیامده و باعث می شود میرزا یوسف را بازداشت و به قتل برسانند.‌

مستشار الدوله به فرمان ناصر الدین شاه در عمارت رکنیه به زنجیر می کشند و در زندان انفرادی اجازه ملاقات با احدی، حتی با سایر محبوسین را نمی دهند. در زندان او را چندان زجر دادند که چند سال بعد درگذشت..

۲- میرزا آقاخان کرمانی:

آقاخان در طول حیات خود از روش های مختلف اعم از سرودن شعر و نوشتن کتاب و چاپ روزنامه و مقاله تمام تلاش خود را به کار گرفت تا در زمینه آگاهی بخشی مردم جامعه و مبارزه با استبداد قدمی برداشته باشد. پایان زندگی اقاخان هم به مانند بسیاری از هم نسلان خود بسیار تلخ و غم انگیز رقم می خورد. آقاخان به همراه دوستش شیخ احمد روحی در تبریز به دستور محمدعلی میرزای ولیعهد (محمد علی شاه قاجار) سر بریده و پوست سرشان از تن شان جدا شده و با پر کردن کاه به تهران برای شاه قاجار فرستاده شد.

۳- فتحعلی آخوند زاده:

آخوند زاده با اینکه دور از ایران زندگی می کرد در تمام گفته ها و نوشته های خود از آزادی و توسعه و چگونگی خروج از جهالت مردم سخن گفت و نوشت و ذهن و وجدان و قلمش را همواره برای کمک به آبادانی این سرزمین به کار گرفت.

۴- میرزا جهانگیر خان صور اصرافیل و ملک المتکلمین:

میرزا جهانگیر و ملک المتکلمین دو تن از مشروطه خواهان بنام ایران بودند که با چاپ و نوشتن روزنامه و مقاله و برپایی سخنرانی های مختلف در اشاعه مشروطه و حاکمیت قانون تلاش کردند و در پایان حیات محترم و سرافرازانه شان به دستور شاه خونخوار قاجار به طرز فجیعی به قتل رسیده و از دنیا رفتند.

۵- میرزا حسن رشدیه:

میرزا حسن حیات خود را صرف ایجاد مدارس نوین و آموزش علوم به کودکان کرد و در این راه علارغم همه فشارها از قبیل تکفیر و حمله به مدارس توسط خشک مغزان جزم اندیش تا فشارهای حکومتی از پای ننشست و از شهری به شهر دیگر تمام تلاش و همت خود را به کار بست تا چراغ علم و آموزش را در این سرزمین روشن نماید..

⏺ میرزا مهدی خان تبریزی، میرزا علی محمد خان کاشی، ادیب الممالک فراهانی، سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا ملکم خان ناطم الدوله، میرزا یوسف خان اعتصام الملک، محمد علی تربیت، سید جلال کاشانی و بسیاری دیگر از مردان بزرگ اندیش آن عصر چندین سال (و حتی دهه) در کشورهای مختلف همه سختی ها و مشکلات را به جان خریدند تا با چاپ روزنامه و مجله و رساندن آن به مردم ایران در زمینه آگاهی بخشی مردم و ترقی کشور قدمی بردارند.‌ (به عنوان مثال چهل سال روزنامه حبل المتین را در کلکته چاپ کرده و به نقاط مختلف کشور ارسال می کردند)

✍🏼فرهاد قنبری

@cafe_andishe95

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

محافظه‌کاری و رژیم سیاسی، سر راجر اسکروتن

cafeliberal

درس هایی از پیشرفت یک جزیره بدبخت…

cafeliberal

تاسیس امپراتوری «علی‌بابا» بدون برنامه

cafeliberal

فروپاشی اسطوره های کمونیسم با آمازون!

cafeliberal

دکتر جواد طباطبایی: تاریخ جهان با ایران آغاز می شود

cafeliberal

رژیم توتالیتر و بدترین بدی

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید