✍ چندی پیش دوست گرانقدری درمحفلی دوستانه پرسشی به میان افکند که: چرا هرچه عقل باخته است دراین سیستم بالا می رود؟ مگر سیستم یا نظم سیاسی مستقر به فکر بقای خود نیست؟
امروز که داشتم یادداشتهایم درباره هانا آرنت را مرور می کردم به مطلب زیر برخوردم، که به میان آوردن آن شاید خالی ازلطف نباشد.
هانا آرنت درنقد جامعهی تمامیت خواه (توتالیتر) چنین اشاره می کند:
«از آنجایی که حاکمان توتالیتر، خواهان کنترل کامل هستند، تمایل دارند بر بروکراسیهای شدیدا از کارافتاده ریاست کنند؛ زیرا برای آنان وفاداری مهم است نه عملکرد یا کارایی.»
آنها درپی طراحی و تداوم آن نوع بوروکراسی (دیوانسالاری) هستند که فقط وفاداری خود را به مقامات ارشد و خاصه پیشوا-رهبر نشان دهند.
نهادهایی چون آموزش عالی و آموزش وپرورش و بهداشت و درمان و غیره اصولاً قرارنیست نگران عملکرد و بهره وری خود باشند، همینکه بتوانند رضایت مقامات ارشد را فراهم کنندو مجیزگوی آنان باشند و وفاداری خود را اثبات کنند کفایت می کند.
هانا آرنت اضافه می کند:
«توتالیتاریسم در راس قدرت، همۀ استعدادهای ناب را بدون هیچ اعتنایی از سرکار بر می دارد و به جای آنها عقلباختگان ، جاهلان و بیخردانی را مینشاند که همان بیعقلی بهترین تضمین وفاداری ابدیشان است . این افراد در راستای نیازها و خواستههای حاکم اقدام به دروغگویی در هر حوزهای می کنند و حتی میتوانند واقعیاتی را که بدیهی مینماید وارونه جلوه دهند، و نام حقیقت برآن بگذارند؛ زیرا این اتفاق نشأت گرفته از قدرت ماورایی رهبر در پیشبینی و پیشگویی بحرانهاست ».
بار دیگر جملههای بالا را بخوانیم.
نظام های توتالیتر عاقل و نخبه و پرسشگر نمی خواهند.آنها درپی عقل باختگان هستند و جاهلان برای اینکه وفادار بمانند، باید عقل و خرد را تعطیل کنند. نظام های توتالیتر طوطی مقلد می خواهند و نه نخبگان پرسشگر و نقاد که با هرپرسش شان لرزه بر اندام پیشوا بیندازند.
هانا آرنت ادامه می دهد:
«رهبرانی که مشتاقند باور کنند میتوان شکستها را انکار یا پاک کرد و چنان با پشتوانۀ دستگاههای عظیم تبلیغاتی که در اختیارشان است به تبیین دروغها میپردازند که گویی هیچ راستینگی وجود نداشته، مگر اینکه از سوی آنان عنوان شده باشد، و پیروان متعصب که از آمیزهای از سادهلوحی و بدبیینی رنج میبرند، همین دروغها را باور میکنند؛ زیرا آنها از اینکه فریب بخورند، شاکی نمیشوند.»
بله نظام های توتالیتر برای موفقیتشان در سطوح پایین جامعه به سیاهی لشکری نیازدارند، متشکل از افراد متعصب و ساده لوح که بتوانند و بخواهند چشم و گوش بسته دروغ ها و فریب های دستگاه های تبلیغاتی را باورکنند.
متعصبان ساده لوح یا همان توده های متوهم دشمن سرسخت حقیقت هستند.
توده کلافی است از مارهای به هم پیچیده. خدا نکند کسی پایش لیزبخورد و به میان این کلاف ماران بیفتد. توده ها برای حقیقت بسیار خطرناک اند.جهان توده ها جهان بی کله هاست.قدرت آنها از آنجا ناشی می شود که دربرابر فهمیدن مقاومت می کنند.آنها ضد فرهنگند و ضد استدلال و خردورزی. فاقد قوه تمییز.ذهن شان عاری از توان تمیز و تشخیص دهی خوب ازبد است و عاجز ازانتقاد. ذهن آنها به اطاعت کورکورانه متکی است.
هیتلر،استالین و موسولینی تماماً بر روانشناسی توده ها مسلط بودند.به مدد همین توده های بی فکر بود که هیتلر توانست نظام نازیسم خود را بناکند، اردوگاه های مرگ تاسیس کند و آنها را به نگهبانان این اردوگاه های کار و مرگ بگمارد. هیتلر به یاری همین توده ها بود که مایدانک و آشویتس و ماتهاوزن را خلق نمود. آدم هایی که همنوعان یهودی خود را در آهک داغ می انداختند و چون تمام می شدند شعر عاشقانه می خواندند. به زنان و کودکان یهودی تجاوز می کردند اما شب هنگام فرزند خود را به آغوش می کشیدند.
راه مبارزه با نظام های توتالیتر؟
این است که توده نباشیم. عضوی ازگلهی انسانی نباشیم. و چون پیشوا سخن می گوید بع بع کنان پشت سرش راه نیفتیم. و وقتی با ما از مرگ سخن گفتند امتناع کنیم، و اززندگی سخن گوییم. تنها با مقاومت فردی تک تک ماست که می توانیم سربلند کنیم و مانع دود شدن فرهنگ والایی شویم که ما را به وظیفهی انسان بودن فرا می خواند.
این را اوژن یونسکو یادآور شد:
بیایید کرگدن نباشیم .
ساراماگو گفت:
«بیایید کور نباشیم»
و کافکا نوشت:
بیایید مسخ نشویم .
نگذاریم ازما گوسفند، کرگدن، کور و حشره بسازند. ما انسانیم. باید انسان بمانیم، و اگر لازم باشد هزینهی آن را نیز پرداخت کنیم.