📋در علوم انسانی و اجتماعی، هر کشوری موضوعِ خاصِّ دانشگاه آن کشور است، اما دانشگاه نمیتواند بخشی از علم عام جهانی هم نباشد. هدف اصلی هر دانشگاهیْ جمعِ میانِ علمِ این موضوعِ خاصّ و آن علمِ عام است و هر دانشگاه ملّى نیز از مجرای دستاوردهای همین علم ناحیه ای خود می تواند جزئی از نظام علم عام جهانی باشد. با توجه به این ملاحظات مقدماتی، دانشگاهِ ایران میبایست دانشگاهِ ملّی ایران باشد، اما دانشگاهی که در گسست از نظام سنتی علم در زمان «تعطیلیِ باز» مدرسههای قدیم تأسیس میشد، و قرار بود متکفِّل فوریتهای ادارهٔ امور معطَّل ماندهٔ کشور باشد، فاقد نظریهای برای ایجاد یک نظام علمی جدید بود. در سدهٔ نوزدهم نیز در اروپا دانشگاههای جدیدی تأسیس شدند، اما فرقی که دانشگاه ایران با آن دانشگاهها داشت این بود که اروپای باختری از زمان امپراتوری مقدس رمی-ژرمنی وحدتی فرهنگی پیدا کرده بود، حوزهٔ فرهنگی وسیعی بود و بسیاری از «مدرسه» های آن نیز بیشتر از آن که ملّی باشند مسیحی-اروپایی بودند. دانشگاههای ایالات متحده را نیز مهاجران اروپایی بنیاد گذاشتند و نظام علمی آنها ادامهٔ نظام علمی اروپایی بود. برعکس ایران در منطقهای قرار داشت که مدرسههای قدیم آن بیش از آنچه در ایران بود دستخوش تعطیل شده بودند و زمانی نیز که کشورهای این منطقه اقدام به تأسیس دانشگاههای جدید کردند به تقلید از اروپا، یا بر اثر استعمار اروپایی، بود. ایران، تا عصر قاجار، هنوز «مدرسه» های مهم و فعالی داشت. اگرچه نظام علمی این «مدرسه» ها تنها به انتقال علم سنتی محدود میشد، اما، به هر حال، ایران، به لحاظ علمی، همچون جزیرهای در میان کویری قرار داشت که دیگر حوزهای فرهنگی نبود و دانشگاه جدید آن تنها میتوانست شعبهای از دانشگاه اروپایی باشد. با این تأسیس، دانشگاه، در «تعطیلی باز» مدرسهها، به تنها مکان نظام علم در ایران تبدیل شد، اما ایراد عمدهای که این دانشگاه داشت، این بود که دانشگاهی بدون موضوع بود. هر ایرادی که به دهههای آغازین دانشگاه گرفته شود، به نوعی خلط میان علت و معلول خواهد بود، چنانکه آل احمد چیزی دربارهٔ علت نگفت یا نمیدانست که بگوید. همین دیدگاه نادرست آل احمد و از آن پس خطابههای بیسر -و-ته شریعتی، «مدرسه» های متصلّب را به ایدئولوژیکی شدن راند که گمان میشد، و هنوز میشود، درمانی برای درد تصلّب مزمن خواهد بود، اما آنان غافل از این بودند که همان ایدئولوژیکی شدن – یا ایدئولوژیکی کردن – مسکنی موقتی بود که موجب شد درد حس نشود. بدین سان، به رغم کوششهای فراوانی که به دنبال انقلاب فرهنگی برای احیای «مدرسه» ها صورت گرفته، «مدرسه» میان سنت متصلّب و ایدئولوژی در نوسان است، وضعی که بیشباهت به نعش عزیز دانشگاه شهید روی دست ملت نیست۱… از نیمههای دههٔ چهل خورشیدی، ایدئولوژیکی شدن «مدرسه» همچون درمانی برای تصلّب سنت مطرح شد، اما آنچه در «مدرسه»، در آن زمان، فهمیده نشد، و تاکنون نیز به درستی فهمیده نشده، این نکتهٔ مهم است که ایدئولوژیکی شدن نظام سنت در شرایطی ممکن شده بود که پیشتر تصلّب سنت رویارویی با اندیشهٔ جدید را غیرممکن کرده بود. ایدئولوژیهای سیاسی جدید، با تفسیر به ظاهر همدلانهای که از سنت عرضه میکنند، این امکان را به وجود میآورند که، از مجرای عطف نظر اهل نظام سنت قدمایی به پیکار ناظر بر قدرت، مضمون سنت را از درون تهی کنند. این استراتژی کوششی موفق برای تصفیه حساب در باطن با مضمون نظام سنت از بنیاد بود. اما این تصفیه حساب از مجرای نقطهٔ کوری انجام میشد تا در ظاهر تصفیهٔ حساب با سنت را به عنوان دفاعی از سنت جلوه دهد…
«مدرسه» آنگاه که وارد قلمرو مباحث جدید میشود، مانند اندیشهٔ سیاسی، اقتصاد، مناسبات بین المللی و… که رشتههایی بسیار پیچیدهاند، بخش مهمی از تولیدات آن در پائین بودن سطح و ساده لوحانه بودن با نمونههای دانشگاهی آن پهلو میزند. مهمترین دلیل آن بیاعتنایی به مراتب نظام علم جدید است یعنی کوششهای برای تبدیل «مدرسه» به دانشگاه در جهت تبدیل دانشگاه به «مدرسه» صورت گرفت. آن تلقی ساده لوحانه از نسبت دانشگاه و «مدرسه» نمیتوانست مؤدّى به تغییر و ارتقا نظام علمی دانشگاه و «مدرسه» باشد اما با خلئی که در نظام علمی آن هر دو ایجاد کرد، راه ایدئولوژیکی شدن دانشگاه و «مدرسه» را هموار کرد که، درواقع، بیراههٔ نظام علمی کشور بود. 🖊
🔸 ملاحظات درباره دانشگاه. انتشارت مینوی خرد. 1398. صفحه ۴۷
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai