اگر مشکلی در کار ما ــ همۀ ما ــ وجود داشته باشد، این است که فرصت تأمل دقیق دربارۀ بسیاری از پدیدههای مدرن را از خود گرفتیم. ما مردمی کهن بودیم که در مواجهه با دنیای مدرن سرگیجه گرفتیم، مانند پیرمردی که او را سوار چرخوفلک و ترن هوایی کنند و انتظار داشته باشند از تماشای شهر و فراز و فرود هیجانانگیز ریلهای مدرنیته لذت ببرد. اینکه طبیعت دیرینهماندۀ ما در برابر سرعت سرسامآور عصر مدرن جا میماند، طبیعی بود. اما اگر تقصیری متوجه ماست، آنجاست که به خودمان فرصت ندادیم در پدیدههای مدرن به درستی تأمل کنیم. پیش از تأملی دقیق، به دستگیرهای ایدئولوژیک آویختیم تا هم میلمان به عدمتغییر را ارضا کند، هم مجبور به خودانتقادی نشویم و هم در برابر دنیای پیچیدۀ مدرن احساس تحقیر نکنیم.
یکی از پدیدههای مدرن (و به گمانم حیاتیترین پدیدۀ مدرن) که ما فرصت تأمل در آن را از خود گرفتیم و خیلی زود درگیر جدال با آن شدیم، «کاپیتالیسم» بود. در این نوشته فقط به یکی از خطاهای رایج و عامهپسند دربارۀ کاپیتالیسم بسنده میکنم. تصور غلطی که وجود دارد این است که گمان میشود کاپیتالیسم نظام خاص پولدارهاست و نظامی است که در آن همهچیز به نفع پولدارها و به زیان فقراست. تصور میشود کاپیتالیسم نوعی نظام بهرهکشی است که همۀ پولدارها را هر روز پولدارتر و همۀ فقرا را هر روز فقیرتر میکند… در یک کلام باید بگویم وای بر جامعهای که چنین انگارههای نادرستی در آن جا بیفتد.
دوباره تأکید میکنم که در این نوشته میخواهم فقط به یک نکته اشاره کنم و از توضیحات بیشتر میگذرم. نکته این است که کاپیتالیسم دوست هیچ قشر و دشمن هیچ قشری نیست. مشکل این است که ما نمیدانیم کاپیتالیسم چیست. اگر کاپیتالیسم سویۀ بیرحم و ظالمی هم داشته باشد، اتفاقاً بیش از همه این بیرحمی گریبان پولدارها را میگیرد. اتفاقاً این قشر ثروتمند جامعه است که باید از کاپیتالیسم بترسد، زیرا اگر خود را تابع نظام سرمایهدارانه قرار ندهد، نابود میشود و البته تبعیت از نظم کاپیتالیستی بسیار دشواری است. در نظام غیرکاپیتالیستی میتوان با فاسدترین روشها ثروتمند شد و ثروتمند ماند، اما در نظام کاپیتالیستی ثروتمند شدن و ثروتمند ماندن فقط یک راه دارد: شرکت در رقابتی نامحدود، بیپایان و بیشفقت برای بازدهی اقتصادی بیشتر. برای بازدهی بیشتر پولدار بودن نه شرط کافی است و نه شرط لازم! فقط به این نکتۀ اساسی و تاریخی دقت کنید که با ظهور کاپیتالیسم ثروتمندان پیشین، به ویژه فئودالها، یا رفتهرفته فقیر شدند یا به حاشیه رانده شدند.
کاپیتالیسم رقابت نفسگیر برای بازدهی بیشتر را به سلولسلول پیکرۀ اقتصادی جامعه میآورد. این فرایند بیش از همه برای چه کسانی خطرناک است؟ برای ثروتمندان! افراد بیبضاعت چیزی برای از دست دادن ندارند، در حالی که در پویایی این نظام اقتصادی برای همۀ افراد بیبضاعت، کماستعداد، بیپشتوانه و محروم جامعه هم امکان اشتغال پیدا میشود. قرار نیست در اینجا به مسئلۀ «توزیع ثروت» بپردازم که آن بحث دیگری است. مسئله این است که فقط تأکید کنم، این تصور که کاپیتالیسم دشمن فقرا و رفیق پولدارهاست، اساساً غلط است.
در نظام کاپیتالیستی «ثروت» باید در خدمت بازدهی و زایایی بیشتر قرار گیرد و در نتیجه مجبور است به جامعه خدمترسانی کند، ذائقۀ جامعه را شیرین کند و چشم و دل مردم را با تولیدات خود ارضا کند. به این ترتیب رابطهای ارگانیک و حیاتی میان صاحب سرمایه و جامعه برقرار میشود. صاحب سرمایه دیگر نمیتواند مانند تافتهای جدابافته در حاشیۀ جامعه در املاک خود بچَرَد و بدون هیچ خدمت و خلاقیتی هر روز فربهتر شود. بلکه باید آستین بالا بزند، شغل ایجاد کند، ثروتسازی کند و این ثروت را در چرخۀ مالی جامعه جاری کند تا سایر بخشهای جامعه (به ویژه بخش موسوم به طبقۀ متوسط) ثروتمندتر شوند تا بتوانند تولیدات او را بخرند. در جامعۀ کاپیتالیستی سود در تولید و خدمات است، نه در ملک و پول خوابیده.
در پایان یادآوری میکنم دفاع از کاپیتالیسم به این معنا نیست که این نظام بینقص، کامل و اخلاقی است. در این دنیا چیز کاملی وجود نداشته و نخواهد داشت، بلکه مسئله این است که کاپیتالیسم کارآمدترین و بهینهترین نظام اقتصادی است. جایگزینی برای این نظام وجود ندار و هر جایگزینی فقط زایایی و در نتیجه رفاه جامعه را پایین میآورد و بازندۀ این افت زایایی قطعاً پولدارها نیستند! پایین آمدن زایایی جامعه اول گریبان فقرا را میگیرد و بعد به طبقه متوسط آسیب میزند. در مقابل، پولدارها در جامعۀ راکد حاشیۀ امن فراخی دارند! بسیار فراخ! کاپیتالیسم اگر دشمن کسی باشد، دشمن مفتخورهاست.
پینوشت: روشن است که آنچه گفتم متأثر از آرای لودویگ فون میزس و مکتب اتریش است.
مهدی تدینی