🔸میلتون فریدمن چهار حوزه را برای مسئولیتهای دولت معین کرد
🔵 حوزه اول، محافظت از ما در برابر دشمنان داخلی و خارجی ؛ ما به ارتش نیاز داریم که از ما در مقابلِ دشمنان خارجی دفاع کند. ما نیاز به یک نیروی پلیس داریم که دولت بتواند از طریق آن ما را در برابر دشمنانِ داخلی مانند مجرمان، محافظت کند.
🟢 حوزه دوم، دولت باید سازوکاری برای عدالت فراهم کند به این منظور که مناقشات بین مردم را به دور از خشونت حل و فصل کند به گونهای اجتنابناپذیر؛ اگر شما در یک جامعه با دیگر مردم زندگی کنید، مناقشاتی با دیگران خواهید داشت ما درباره بعضی چیزها با هم اختلاف نظر داریم؛ مثلا مفادِ یک قرارداد، این که معنیِ مفادِ قرارداد چه هست یک راه ممکن برای حل و فصل هر نوع مناقشه این است که به آسانی با طرفِ مقابل گلاویز شویم با این وجود، قاعدتا نمیخواهیم در جامعهای زندگی کنیم که هرگاه اختلاف نظری وجود دارد با فردِ دیگر درگیری فیزیکی داشته باشیم پس بر آن خواهیم شد که یک داور بیطرف بیابیم که با هیچ یک از طرفین دعوی ارتباطی ندارد و نهایتا داور و قاضی اعلام کند که بله، معنای قرارداد اینچنین است؛ و این بدان معنی است که حق با شما است و طرفِ مقابل در اشتباه بوده است بنابراین، این وظیفه دولت است که چنین دادگاههایی را فراهم کند تا ما بتوانیم به آنجا مراجعه کنیم.
🔴 حوزه سومی که فریدمن برای نقش دولت استدلال میکند این است که چیزهایی وجود دارند، خیلی نیستند اما وجود دارند که بازار قادر نیست از طریق مبادله داوطلبانه آنها را به مقدارِ کافی تولید کند آنها دو شکل مختلف را برمیگیرند.
🔸اولین مورد چیزی است که اقتصاددانان به آن کالایِ عمومی میگویند. کالای عمومی به معنای خیرِ عمومی نیست کالای عمومی برای اقتصاددانان معنای خیلی مشخصی دارد.
✔️ کالاهای عمومی دو ویژگی دارند
🔺اول اینکه نمیتوان مانع از استفاده مردم از آنها شد
🔺دوم اینکه کالای عمومی غیررقابتی است یعنی مصرفِ بیشترِ من موجب نمیشود که کالای کمتری برای مصرفِ تو باقی بماند.
بهترین مثال ممکن برای توضیحِ این مفهوم، مثال کلاسیکِ عمومی، دفاع است. من هنوز یک شهروند آمریکایی نیستم ولی در خاک آمریکا زندگی میکنم فرض بگیریم که من نمیخواهم هیچ مالیاتی برای هزینههای دفاعی بپردازم من ترجیح میدهم که توسط ملکه بریتانیا مورد دفاع و حمایت قرار بگیرم و بنابراین نمیخواهم هیچ مالیاتی برای دفاع به دولت آمریکا بپردازم مشکل این امر این است که من در خاک آمریکا زندگی میکنم و این بدان معنی است که ارتش آمریکا چه بخواهم و چه نخواهم از من دفاع خواهد کرد من نمیتوانم از دفاع آمریکا مستثنا شوم از طرفی این امر غیررقابتی است. این واقعیت که من مورد محافظت قرار میگیرم بدین معنی نیست که محافظت کمتری برای هر شخص دیگری خواهد بود این یک مورد کلاسیک برای کالای عمومی است من میتوانم بگویم که پولی برای آن پرداخت نخواهم کرد، ولی هنوز از منافع آن سود میبرم. و این به معنی میزانی کمتر برای افراد دیگر نیست پس این که شما دفاع را به حال خود بگذارید، در نظام داوطلبانه کارگر نیست؛
🏷 چرا که مردم به سادگی در تأمین کالای عمومی مشارکت نخواهند جست، پس استدلال این است که شما باید دولتی داشته باشید که فراهمکننده کالای عمومی باشد.
🔸دومین موردی که مکتب شیکاگو درباره آن حرف میزند، اثرات جانبی منفی است و آن این است که وقتی مردم وارد تعامل با یکدیگر میشوند ممکن است نتایجی را برای شخص ثالث به همراه داشته باشد؛ مورد کلاسیک این امر آلودگی است ممکن است من کالایی را تولید کنم، ولی به موجب آن باعث تولید آلودگی هم بشوم، این گونه، زندگیِ تمام افرادی که در همسایگیِ من زندگی میکنند تحت تاثیر قرار میگیرد.
مکتب شیکاگو بحث میکنند که ما نیاز به روشهایی برای کنترل این اثرات جانبی منفی، مثل آلودگی داریم.
📌بحثی مجادلهانگیزتر این است که فریدمن میگوید فقرا یک اثر جانبی منفی هستند دلیل آن هم این است که ما نمیخواهیم در جامعهای زندگی کنیم که وقتی در خیابانهای آن قدم میزنیم مردم در آن گدایی کنند و از گرسنگی به حال مرگ باشند پس وی میگوید این یک اثر جانبی منفی است که در جهانی زندگی کرد که در آن تعداد زیادی از مردم فقیر باشند و بنابراین وی برای مقابله با این اثر جانبی منفی، شکلی از تورِ ایمنیِ اجتماعی را پیشنهاد داده و توجیه میکند.
🟡 حوزه چهارمی که مکتب شیکاگو قائل به دخالت و حضور دولت است، حفاظت از افرادی است که نمیتوان از آنها انتظار مسئولیتپذیری در قبالِ خود داشت کسانی که ما میدانیم قادر به مراقبت از خویش نیستند.
موردِ کلاسیک این امر، کودکان هستند؛ ما میدانیم که آنها در موقعیتی نیستند که برای خودشان تصمیم بگیرند به طور معمول میتوانیم به والدین این اجازه را بدهیم که برای فرزندانشان تصمیم بگیرند، ولی باید مراقب آنها باشیم تمام بزرگسالان با کودکان به شیوهای مناسب برخورد نمیکنند و علاوه بر این ما میدانیم که افرادی وجود دارند که از نظر قوای ذهنی قادر به تصمیمگیری برای خویش نیستند؛ دولت باید مطمئن شود که منافع آنها مورد حفاظت قرار میگیرد.
📌بنابراین فریدمن بسیار آشکار میگوید که این چهار حوزه تنها موقعیتهایی است که دولت باید در آنها فعال باشد یا از سر لزوم آنها را به سرانجام برسانند تمام این نقشهای دولت مهم هستند ولی باز به گونهای قابل توجه محدود اند این رویکرد اغلب رویکرد اجتماعی به بازار نامیده میشود. فریدمن معتقد است که دولت وظایف و مسئولیتهایی دارد اما تا جای ممکن باید این کارها را از طریق سازوکارهای بازار پیگیری کند و سعی کند از این طریق بدانها دست یابد بنابراین برای مثال، این مسئولیت دولت است تا مطمئن شود تمام کودکان از تحصیلات برخوردار خواهند شد ولی این بدین معنی نیست که فراهم کردن مدارس بر عهده دولت است برای مثال، دولت میتواند بُن شهریه یا شکلی از حقِ انتخابِ مدارس خصوصی بدهد اما والدین انتخاب کنند که فرزندان خود را به چه مدرسهای بفرستند پس دولت یک مسئولیت اجتماعی دارد؛ ولی لزوما نباید این مسئولیتهایِ اجتماعی را به طور مستقیم پیگیری کند.
🎙 نایجل اشفورد
💡چراغ آزادی