«ردای پیامبری بر دوش میشل فوکو و تبدیل عصای علم به اژدهای ایدئولوژی»
“گفتار در شرایط امتناع” (جواد طباطبایی)
جای شگفتی نیست که در میان روشنفکران کشورهای عقب مانده، حتی در میان سنتی ترین آنها، چنان که در ایران می توان دید٬ بخش های ایدئولوژیکی نوشته های میشل فوکو که زبان فارسی پیدا کرده، می گوییم «بخشهای ایدئولوژیکی نوشته های میشل فوکو»، زیرا آنچه کمتر شناخته شده فوکوی تاریخ نویس اندیشه است، اما همان فوکو، ایدئولوگ ترقی خواه و چپ، نتایجی نیز از برخی مقدمات خود و در مواردی خلاف مقدمات خود، میگرفت که نسبتی با تاریخ اندیشه او نداشت. وانگهی، فوكو، مانند هر اندیشمند دیگر غربی، نه «معصوم» است و نه «ناب »: عمده بخشهای ایدئولوژیکی نوشته های او، اگر از محفل هواداران «چپ» نیویورکی و … او بگذریم، جز برای مقلدان جهان سومی او اعتبار ندارد؛ اما نوشته های علمی و تحقیقی او را نیز باید با اجتهاد به محک تاریخ اندیشه زد. نیازی به گفتن نیست که نظریه او درباره «نظام گفتار» یا ordre’ du discours -که گویا عوام آن را «گفتمان» می خوانند- و نظریه «شرایط امکان» او را مبتنی بر مواد تاریخ و تاریخ اندیشه غربی است. اگر اجتهادی در این مباحث نکرده و مواد را تاریخ و تاریخ اندیشه در جهان اسلام را به محک نظریه های برآمده از آن مواد نزده باشیم، با تکرار سخنان او درباره «گفتمان ها»- که در فارسی به معنایی جز معنای discours فوکو امده است-این توهم را پیدا می کنیم که گویا تاریخ اندیشه نوشته ایم. دو اثر مهم فوکو، که به نوعی انقلابی در تاریخ نویسی اندیشه ایجاد کرد، باستان شناسی دانش و کلمات و اشیا با عنوان فرعی «باستان شناسی علوم انسانی» است، که پیشتر به آنها اشاره کرده ایم، اما به رغم ترجمه هایی که بیشتر بر پایه ترجمه های انگلیسی آنها به زبان فارسی ترجمه شده اند به نظر نمی رسد که خواننده چندانی پیدا کرده باشند. فوکو پیش از آنکه تاریخ نویس اندیشه اهل فلسفه بود و به ویژه به منابع اساسی فلسفه آلمانی، از کانت و هگل تا نیچه، توجه داشت. بحث او درباره «شرایط امکان علوم انسانی» در ادامه سنت فلسفه نقادی کانتی و بحث او در شرایط امکان حصول علم، از سویی و نظریه پردازان تاریخ علم، مانند بشلار و گانگلیلِم” از سوی دیگر، قرار دارد و در قلمرو تاریخ نویسی، انتقادی در بنیادهای تاریخ فلسفی هگل است، همچنان که در کاربرد مفهوم «باستان شناسی» به اصطلاح «تبارشناسی» نیچه، نظر دارد.
افزون بر این، فوکو در طرح مفهوم episteme و گسست ها در نظام دانش به پژوهش های گستون بشلار، معرفت شناس فرانسوی و ژُرْژ گانگیلِم، نظریه پرداز زیست شناسی فرانسوی نظر داشت. همان بشلار بود که با نظریه «گسست معرفتی» خود راه را بر نظریه «پارادایم های» تامس کوهن نیز هموار کرد. تأثیری که میشل فوکو از وجوه متنوع ساختارگرایی در فرانسه، که آغاز آن تحقیقات فردينان د سور سویسی در زبان شناسی بود و نتایج آن از مردم شناسی تا فلسفه نیز بسط داده شد، خود داستان دیگری دارد که پرتوی بر حدود و ثغور تاریخی نوشته های او می افکند.
فوکو، به عنوان روشنفکر چپ وترقی خواه افزون بر اینکه تاریخ نویس مراتب ظهور علم جدید بود، گاهی نیز ردای پیامبری بر دوش می انداخت و با چشم بندی عصای علم خود را به اژدهای ایدئولوژی تبدیل میکرد و از آنجا که بارزترین ویژگی چپ گرایی و ترقی خواهی ندیدن و نشنیدن با چشم و گوشن باز است، حواریان این پیامبر دروغین متوجه شعبده های او نمیشدند.
فوکو، در واپسین صفحات مهم ترین اثر خود در تاریخ علم، کلمات و اشیاء، در بیان نتایج پژوهش خود می نویسد که «انسان کهن ترین و پایدارترین مشکلی (probleme) نیست که در برابر دانش بشری مطرح شده است.» برعکس، او با محدود کردن زمان تاریخی به دوره پس از سده شانزدهم و مکان جغرافیایی اروپای باختری می نویسد که «انسان جعل جدیدی است که در فرهنگ دوره ای از اروپای غربی ابداع شده، «ابداعی که باستان شناسی اندیشیدن ما به آسانی جدید بودن تاریخ آن را نشان میدهد» و می افزاید: «شاید، پایان نزدیک آن را»! اگر اهل علم بتواند به طور تاریخی نشان دهد که علم غربی به تازگی انسان را به عنوان موضوع علم ابداع کرده است، شاید، وجهی داشته باشد، اما اینکه همان اهل علم بلافاصله ردای پیامبری بر دوش بیفکند و ادعا کند که اگر شرایط و ترتیباتی که این وضع را پیش آورده اند، ناپدید شوند، انسان نیز ناپدید خواهد شد، شطحی است که ریشه در اضغاث احلام پیامبری دروغین میتواند داشته باشد.
فوکو، در دنباله مطلب، در این خیال اندیشی گامی نیز فراتر می گذارد و حتی نشانه های ناپدید شدن انسان را در انقلابی که بی شباهت به دگرگونی سده هیجدهم نخواهد بود، در افق می بیند. فوکو، که تردیدی در وقوع این انقلاب نداشت، می افزاید: «در این صورت، میتوان شرط بست که انسان، همچون نقش صورتی از شن در ساحل دریا، ناپدید خواهد شد». فوکو این نتایج را از مقدماتی گرفته است که تفصيل آن در کتاب او آمده است. او بر آن بود که با پدیدار شدن انسان، به عنوان موضوع سه دانش زبان شناسی، زیست شناسی و اقتصاد سیاسی، گفتاری مسلط و سیادت طلب (monique!g!discours h) ایجاد شده است
که با پایان دوره تجدد موضوع آن نیز ناپدید خواهد شد. فوکوی پیامبر نتایجی شگفت انگیز از مقدمات تاریخ علم و فلسفه جدید خود می گرفت و بدین سان، مانند کرم ابریشمی خود را و در پیله بافته های ایدئولوژیکی خود نابود کرد. معرفت شناسی فرانسوی در دهه های ۵۰ تا ۷۰ سده بیستم راهی را برای فوکو باز و هموار کرده بود، اما چنان که اشاره کردیم، هیچ یک از آنان از مباحثی که بی شباهت به مباحث فوکو نبود به این پیشگویی خطر نکردند که مرگ ۔ به مفاجات انسان را اعلام کنند و نتایجی اسفناک از آن بگیرند. این احتمال نیز وجود دارد که فوکو، در ادامه ایدئولوژی تحلیل گفتار به عنوان قدرت، به رغم اطلاعی که از ابتلای به ایدز خود داشت، توجهی به پیامدهای آن نشان نداد و با شرکت در مهمانی های خوشباشی دگرباشان سان فرانسیسکو، کسانی از آنان را به این ویروس آلوده کرد و خود نیز قربانی آن شد. از این رو، برخی از نویسندگان شرح حال او بر آنند که فوکو ایدز را همچون گفتاری مسلط و سیادت طلب در درون گفتار پزشکی رایج می دانست که در آن ایدز نه به عنوان ویروس که گفتاری پدیدار میشد که قدرت های مسلط غربی برای سرکوبی جنسی، که گویا از ویژگیهای تاریخ غربی است، ایجاد کرده اند. باری، این تاریخ ایدئولوژی فوکو داستان دیگری دارد و نمی توان آن را عین تاریخ علم او دانست.