22.3 C
تهران
جمعه 11 فروردین 1402 ;ساعت: 19:51
کافه لیبرال

خواهی بشوی رسوا همرنگ جماعت شو!

📄صد سال پیش داستایفسکی به گونه ای فراموش ناشدنی پرسشی دربرادران کارامازوف مطرح کرد.دراین رمان ایوان کارامازوف،برادر آلیوشای فرشته خود،انتخابی بس دشوار پیش روی آلیوشا می نهد.ایوان می گوید،فرض کنیم برای آن که بشر به سعادت جاودانی برسد لازم باشد کودک خردسالی را تا حد مرگ شکنجه دهیم.تو حاضری این کار را بکنی؟

این پرسش جان سخت هنوز با ماست .با همه آنهایی که هنوز وجدان شان زیر بارسنگین تبلیغات ایدئولوگ ها کرخت و بی حس نشده است.آیا برای سعادت جامعه هشتاد میلیونی حاضریم تنها فرزند یک مادر بیوه را زیر شکنجه قرار دهیم؟آیا حاضریم عده ای را عذاب دهیم تا سعادت بقیه جامعه تضمین شود؟آیا واقعاً امنیت و آسایش جامعه منوط به سلول های تاریک و سیاهچال های پرت افتاده و قرارگاه های هول آور پلیس مخفی است؟

آیا می توان به بهانه رستگاری یا هدفی متعالی و برای تحقق بهشت وعده داده شده بخشی ازجامعه را منکوب و سرکوب کرد؟ظاهراً ادعای نظام های جمع گرا چه درشکل استبدادی کهن اش که جبار برای منافع فردی اش می تواند کل جامعه را به تازیانه بگیرد و چه در اشکال تمامت خواهانه مدرنش ازنوع فاشیسم و نازیسم و کمونیسم اش پاسخش به طرز بی شرمانه ای مثبت است.هرنوع نظامی تحت هرنوع بهانه ای که بخواهد فرد یا عده ای ازافراد را قربانی کند تا آرمان هایش تحقق یابند سرانجامی جزاین نخواهد داشت.

ستم یعنی اینکه فردی را واداریم تا فقط برای منافع ما و برای تحقق اراده ما و نه اراده و میل خودش کار کند.جبار به مردم می گوید همه شما کارکنید تا من حکومت کنم.منافع شما مهم نیست.آنچه من میخواهم مهم است.ستمگری همین است واداشتن افراد که علیه منافع و علایق خود کارکنند.درنظام های تمامت خواه هم همواره مردم باید خود را برای خدمت به آرمان های پیشوا،مصلحت های میهن پرستانه و سرنوشت قوم برگزیده آماده کنند.او باید خود را درخدمت امری بزرگ تر ازخود قراردهد.باید خود و علایقش را فراموش کند به منافع فردی اش فکرنکند آنچه مهم است مصلحت جمع است.آیا به قول توکویل آزاردهنده تر ازاین وضعیت هم می توان سراغ گرفت؟

لیبرالیسم دقیقاً مبارزه ای است علیه این وضعیت.پیکاری است برای نجات فرد ازدست جمع.گزینش آزادی است و ارجمندی آن.آندره برتون درمصاحبه اش با آندره پارینو می گوید خط قرمز من درزندگی یک چیز است.هرچیزی که آزادی را محدود کند و هرجا که آزادی محدود شود،من نیستم.آزادی بله آزادی تنها درسایه این موهبت است که اخلاق،خوشبختی،زندگی معنا می یابد.

آزادی یعنی تحقق استعداد های خویشتن.و هیچ مصلحتی،آرمانی ولو مقدس نمی تواند و نباید مانع تحقق استعدادی شود که خداوند در وجود آدمی به ودیعه نهاده است.درمیان همهمه و هنگامه و غوغای غوغائیان صدای فرد را دریابیم.نگذاریم فرد زیر پای جماعت،جامعه،جتماع له شود.مجبوربه همرنگی با جمع شود که اگر قرار بر همرنگی با جماعت بود هیچ پیامبری متولد نمی شد و هیچ شاعری و هیچ روشنفکری و هیچ مخترع و خلاق و نوآوری.راز موفقیت ما درآینده منوط به پاسداشت این فضیلت است؛دفاع ازفرد دربرابر همهمه جمع و جمع گرایان.

دفاع از زندگی همان کودک که نباید برای رستگاری جمع در برابر خدایان قربانی شود.بگذاریم زبان را بپالاییم.اگر گفتند گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو،جمله درا دگرگون کنیم و بگوییم

گر خواهی بشوی رسوا،همرنگ جماعت شو.

دکتر قربان عباسی

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

تعبیر یک خواب: کره شمالی شدن ایران

cafeliberal

حملۀ چپ به نئولیبرالیسم،سنگر عافیت طلبی و محافظه کاری

cafeliberal

نظم خودانگیخته و «عقل»

cafeliberal

عصر روشنگری عصر قوام مالکیت خصوصی و بازار آزاد

cafeliberal

آزادی و بردگی از دید لودویگ‌ فون میزس

cafeliberal

عقلانیت و سیاست در اندیشه ماکس وبر

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید