اگرچه بانکهای مرکزی در حیطه وظایف و سیاستهای خود تفاوتهایی با یکدیگر دارند اما مبانی نظری اولیه بانکهای مرکزی در اجرای سیاستهای پولی متعارف بر 5 محور استوار است. (سیاستهای پولی نامتعارفی نیز وجود دارد)
1- نظریه مقداری پول
2- منحنی فیلیپس
3- نرخ طبیعی بیکاری
4- فرضیه انتظارات عقلایی
5- مسئله تناقض زمانی
در دنیای امروز که علیرغم میل ما دولتها در حال مداخله در وجوه مختلف اقتصاد هستند و شوربختانه انحصار پول نیز در اختیار دولتهاست سیاستی که به این 5 محور توجه ننماید نمیتواند به عنوان یک سیاست پولی مدرن به آن نگریسته شود اما این 5 محور به چه چیز اشاره دارند؟
1- نظریه مقداری پول: این نظریه محور اصلی سیاستهای پولی است. در بلند مدت سیاست پولی فقط میتواند در قیمت کالا و خدمات در اقتصاد اثرگذار باشد( اگرچه توزیع منابع را هم به طور ناروا تغییر میدهد) و نمیتواند در میزان تولید یا سطح فعالیت اقتصادی مستقیما اثری داشته باشد لذا تلاشهای بانک مرکزی برای تحریک اقتصاد از طریق چاپ پول فقط به افزایش قیمت ها و تورم در بلند مدت منجر خواهد شد.
2- منحنی فیلیپس: این منحنی نشان دهنده رابطه معکوس بین نرخ تورم و بیکاری در کوتاه مدت است زمانی که نرخ تورم افزایش می یابد نرخ بیکاری کاهش خواهد یافت و برعکس و بانک مرکزی برای تنظیم دقیق با تعدیلهای کوچک در شرایط اقتصادی می تواند با استفاده از سیاست پولی برای اثرگذاری در این دو متغیر اقدام کند اگرچه شواهدی نیز بر عدم ارتباط این دو متغیر حتی در کوتاه مدت هم میتوان یافت.
3- نرخ طبیعی بیکاری: در بلند مدت رابطه معکوس بین تورم و بیکاری محو میشود در این زمینه یک سطح از نرخ بیکاری متناظر با پتانسیل یک اقتصاد وجود دارد که نرخ طبیعی بیکاری نامیده میشود و اگر بانک مرکزی بکوشد نرخ بیکاری را به سطحی پایینتر از نرخ طبیعی بیکاری سوق دهد در بلند مدت پس از آنکه قیمتها و انتظارت تورمی تعدیل شد علاوه بر افزایش تورم، بیکاری نیز افزایش خواهد یافت( البته تحقق اشتغال کامل در شرح وظایف تمامی بانکهای مرکزی تصریح نشده است مثلا برای فدرال رزرو تحقق اشتغال کامل یکی از وظایف مصرح است)
4- فرضیه انتظارات عقلایی: انتظارات مردم در اثر بخشی سیاستهای اقتصادی مهم است. مردم آن قدر منطقی هستند تا انتظارات خود را از نتایج سیاستها در رفتارهای جاری خود بگنجانند بر این اساس یک سیاست پولی انبساطی که به افزایش انتظارات تورمی منجر میشود موجب مارپیچ بالارونده دستمزدها و قیمت ها میگردد و بانک مرکزی وظیفه دارد این انتظارات را مدیریت کند.
5- مسئله تناقض زمانی: آزادی مطلق بانک مرکزی در هدایت سیاست پولی در مقایسه با وضعیتی که از قاعدهای صریح استفاده کند میتواند نتیجه معکوس به بار آورد سیاستگذاران حتی با بهترین نیات انگیزه عدول از سیاستهای اعلام شده و اعمال شده را در صورتی خواهند داشت که به این باور برسند از طریق دیگری قادر به بهبود رفاه عمومیاند هرچند عدول از سیاستهای قبلی به از بین رفتن اعتبار و اثربخشی سیاستها در آینده منجر خواهد شد که در نتیجه موجب کاهش رفاه عمومی میشود برای یک بانک مرکزی اگر بخواهد سیاست پولی کارآمد و مؤثر برای حفظ نرخ تورم پایین و با ثبات داشته باشد برخورداری از اعتبار دارای اهمیت حیاتی و سرنوشت ساز است.
با این توضیحات در برابر برخی از اظهار نظرها چون خلق نقدینگی تولید آفرین و یا ارائه نقشه راه غیر تورمی این سوال مطرح میشود که اولا این نظرات مبتنی بر کدامین مبانی نظری است و از سوی دیگر نقش بانک مرکزی در این میان چیست؟ به نظر دوران این ادعاها که در ایران مبانی نظری اقتصاد مدرن پاسخگو نیست به سر آمده و احسان خاندوزی به عنوان وزیری که از پشت میز دانشگاه به وزارت رسیده و وظیفه تربیت دانشجویان اقتصاد را دارد باید به این سوالات پاسخ دهد.
https://t.me/Catalax