🔻سوسیالیسم غیرقابل قبول است، زیرا برابری را همچون قاعدهای هستیشناسانه، وجودی، اخلاقی و حقوقی ارایه میدهد. (پاره نوشتههای منتشر شده پس از مرگ بهار ١٨٨٨) سوسیالیسم نفرت از سلسله مراتب و انكار واقعیت زندگی است كه سراسر بهرهكشی، غارت و چپاول، مبارزه و خشونت است. (فراسوی خیر وشر ٢٥٩) برای نیچه انسان مسلما نه غایتی برای خویشتن و نه غایتی سیاسی است. او فقط یك وسیله یا مواد و مصالحی برای كارشكل دادن و تبدیل شدن است. (حكمت شادان ٣٥٦)
سوسیالیسم دورویی و تزویراست، زیرا بهطور آشكار در پی انحطاط و زوال دولت و حكومت است. (بشری بس بسیار بشری ٤٧٢)
سوسیالیسم با تمام توانش آزار رسانده است: سوسیالیسم شكلی از خودكامگی و استیلای سیاسی است و از این منظر خویشاوند خودكامگی به شیوه افلاطونی است. (بشری بس بسیار بشری ٤٧٣)
بازی دوگانهاش به راحتی قابل مشاهده است: با نوعی نزدیكی به آنارشیسم خود را دشمن دولت میداند و ایدئولوژی به ظاهر پیشرواش برنامه مرتجعانه و خشونتآمیزش را كتمان میكند. (بشری بس بسیار بشری٤٧٣)
▪️سوسیالیسم خودكامگی میانمایگان است و هدفش برابری و یكسانسازی از طریق فرومایگی و ابتذال و عوامگرایی است. (بشری بس بسیار بشری ٤٨٠)
نیچه در كتاب دجال زبان به دشنام آنها میگشاید: اراذل و اوباش، بیسروپاها، سوسیالیستها. (دجال ٥٧)
نیچه همانند فلوبر و بدون هیچگونه مدارا و همدلی با انقلابیون از آتش زدن موزه لوور و كاخ تویلری به وسیله كمون پاریس در سال ١٨٧١به وحشت افتاد.
سوسیالیسم با تركیبی از دموكراسی و عدالت صرفا در پی حق و حقوق است: حق داشتن كار، حقوق كار، حق خوشبختی، حقوق برابر و جامعه آزاد، نه سرور نه برده. (حكمت شادان ٣٧٧)
اما سوسیالیسم فاقد آن بینش است كه بداند حوزه حقوق مشروط به درجات نیرو و توان است. پرسش «چه كسی حق دارد مطالبهای داشته باشد» تعیینكننده تمامی پرسشهای دیگر است. آیا سوسیالیست این را درك میكند كه چه كسی از چه چیزی حق دارد- چه كسی به چه چیز حق دارد ؟ (بشری بس بسیار بشری ٤٤٦)
و نهایتا مخاطب قول مشهور «برابری در حقوق» خود رهبران سوسیالیست و فهم آنها از عدالت است. مخاطب قرار دادن آنها كه با ازخودگذشتگی از قدرت كناره و با ایثار افلاطونی از ثروتمند شدن فاصله بگیرند. (بشری بس بسیار بشری ٤٥١- آواره و سایهاش ٢٨٥)
◾️سوسیالیسم از مسیحیت با ایده خوشبختی از طریق رحم كه واگنر را شیفته خود كرد میراث میبرد. به وسیله غریزه انتقامجوییاش. نفرت كاهلانه از این تسلای خاطر انتزاعی كه جامعه نامیده میشود. با فرهنگ حسادت و حرص و طمع. (بشری بس بسیار بشری ٢٣٥- فراسوی خیر و شر ٢٠٢- دجال ٥٧)
سوسیالیسم با ایدئولوژیاش درباره انسان نیك از صلح و از خوشبختی جمعی دم میزند. (بشری بس بسیار بشری ٢٣٥)
بخشی از متن ایوو داسیلوا – فیلیپ شكار
ترجمه: ایرج جودت