19.9 C
تهران
پنج‌شنبه 6 مهر 1402 ;ساعت: 08:16
کافه لیبرال

هگل ایرانیان «نخستین قوم تاریخی» و «ایران‌زمین را نخستین دولت شاهنشاهی» می‌داند

هگل ایرانیان «نخستین قوم تاریخی» و «ایران‌زمین را نخستین دولت شاهنشاهی» می‌داند
مفهوم هگلی «رایش» یا «شاهنشاهی» مفهومی فلسفی است.

قدرت مرکزی، که پادشاه نماینده و تجسّم آن بود، اگرچه به سرکوبی شورشیان می‌پرداخت، اما این سرکوبی به نفع برتری قومی بر اقوام دیگر نبود، بلکه برای حفظ تعادل میان اقوام بود.

توضیح تاریخ‌نویسان محققان علم سیاست، که بالاتر خلاصه‌ای از آن را به اجمال آوردیم، اگرچه با تکیه بر پژوهش‌های جدید عرضه شده، اما با آن‌چه فیلسوف آلمانی، هگل، در آغاز سده‌ی نوزدهم درباره‌ی شیوه‌ی فرمانروایی ایرانیان باستان گفته بود، سازگار است و، در واقع، به‌رغم پیشرفت‌هایی که در قلمرو شناسایی و توضیح اسناد تاریخی صورت گرفته، تاریخ سیاسی در قلمرو کاربرد مفاهیم پیشرفت چندانی نکرده است.

ایران باستان، در فلسفه‌ی تاریخ هگل، جایگاه ویژه‌ای داشت و او با کوششی برای تبیین نظام سیاسی ویژه‌ی ایرانیان برخی مفاهیم ضروری برای توضیح آن نظام را تدوین کرده است.
هگل ایرانیان «نخستین قوم تاریخی» و «ایران‌زمین را نخستین دولت شاهنشاهی» _ یا Reich _ می‌داند و بر آن است که، به‌خلاف امپراتوری‌های هندی و چینی، که زندگی و زایندگی خود را از دست داده و به «حیات گیاهی» رانده شده‌اند، نظام سیاسی ایران با مفهوم جدید امپراتوری پیوسته است و با این امپراتوری‌ها نسبت دارد.

هگل در مقایسه‌ای میان «رایش» کهن آلمان و امپراتوری ناپلئون می‌نویسد:
«شاهنشاهی ایران امپراتوری (Reich) به معنای جدید کلمه است، چنان‌که امپراتوری کهن آلمانی و امپراتوری (Kaiserreich) بزرگ ناپلئون بودند، زیرا از دولت‌های (Staaten) چندی فراهم آمده که، در واقع، به یکدیگر وابسته‌اند، اما هر یک شخصیت خاص، رسوم و حقوق خود را حفظ کرده‌اند.»

مفهوم هگلی «رایش» یا «شاهنشاهی» مفهومی فلسفی است و تدوین آن مفهوم نیز بدون ارجاع به مبانی نظری ممکن نمی‌شد. این‌که هگل مفهوم ایرانشهری شاهنشاهی را مندرج در تحت مفهوم جدید امپراتوری می‌داند و تعارض آن با مفهوم هندی و چینی امپراتوری را برجسته می‌کند، مبتنی بر این دریافت فلسفی است که در هند و چین باستان هنوز مفهوم وحدت در کثرت و آگاهی کثرت‌ها از هویت ویژه‌ی خود تکوین پیدا نکرده بود.

نخست، در ایران باستان و با زرتشت، نور «خود آگاهی» به مثابه‌ی «نسبت با غیر» (Beziehung auf anderes) تابیدن گرفت و وحدتی میان امر طبیعی و معنوی برقرار شد.

این وحدت در کثرت، نسبت با غیر و نیل به «خودآگاهی» از هویت و فردیت (Individualitat) توأم با ناوابستگی که در جهان باستان، نخست، در فلسفه‌ی زرتشت بیان شد، مبنای نظری تدوین مفهوم شاهنشاهی را فراهم آورد، زیرا شاهنشاهی نظام وحدت در کثرت دولت‌هایی _ یا «ممالک محروسه‌ای» _ است که هریک اصل بنیادین (Prinzip) خود را دارد که مناط اعتبار و مبنای ارزش (Wert) آن است.

در این دریافت از نظام شاهنشاهی، اصل وحدت است، اما نه «پیوستگی بیرونی نظمی بی‌روح»، چنان‌که در امپراتوری‌های هندی و چینی بود، بلکه وحدتی که به امور «فردی» و «خصوصی» مجال بروز می‌دهد. هگل با توجه به چنین دریافتی از شیوه‌ی فرمانروایی ایرانیان بر آن بود که اگرچه ایرانیان بر اقوام بسیاری چیره شدند، اما آئین‌ها، رسوم و دیانت آنان را محترم شمردند.

تفسیری را که هگل از مفهوم نظام «شاهنشاهی» یا Reich به عنوان وحدت در کثرت‌ دولت‌های ناوابسته، اما پیوسته به‌ هم می‌دهد، بدون لحاظ مفاهیم بنیادین «فلسفه‌ی روح» او ممکن نمی‌شد، هم‌چنان‌که خود او دریافتی از فلسفه‌ی زرتشت را مبنای توضیح اندیشه‌ی سیاسی ایرانشهری قرار می‌دهد.

جواد طباطبایی، تاملی درباره‌ی ایران جلد نخست: دیباچه‌ای بر نظریه‌ی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩۵، صص ۲۰۲ و ۲۰۳ و ۲۰٤

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

چرا باید طباطبایی بخوانیم

cafeliberal

موضوع دانشگاه ایرانی، ایرانشهر

cafeliberal

اندیشهٔ سیاسی اصلاح دینی و مخالفان آن

cafeliberal

متن سخنرانی منقح دکتر جواد طباطبایی در همایش سالانه باستان‌شناسی

cafeliberal

ايران به‌ روايت سید جواد طباطبایی

cafeliberal

تأملی در ترجمهٔ متن های اندیشهٔ سیاسی جدید

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید