19.9 C
تهران
سه‌شنبه 4 مهر 1402 ;ساعت: 05:32
کافه لیبرال

«انقلاب کردنی است یا شدنی است؟»

«انقلاب نمی‌کنند، انقلاب می‌شود!» این تعبیر عجیبی است که از سوی برخی فعالان سیاسی قدیمی مطرح می‌شود. در سال‌های اخیر که بازار مصاحبه با فعالان سیاسی قدیمی داغ است، این تعبیر را زیاد می‌شنویم. مصاحبه‌کننده می‌پرسد: «شما چرا انقلاب کردید؟» و مصاحبه‌شونده بی‌درنگ پاسخ می‌دهد: «انقلاب نمی‌کنند، انقلاب می‌شود!» معنای این جمله این است: «ما انقلاب نکردیم، انقلاب شد، ما هم در آن حضور داشتیم».

اما این جمله یک «نظریه» است؛ نظریه‌ای که می‌گوید «انقلاب کردنی نیست، شدنی است». به گمانم دلایلی روان‌شناختی باعث می‌شود عده‌ای چنین نظریه‌ای را مطرح ‌کنند: مدافعان این نظریه معمولاً آن دسته از فعالان سیاسی‌اند که پس از انقلاب دچار سرخوردگی، سرکوب یا حذف شدند. اینان هم منتقد رخدادهای پساانقلابند و هم نمی‌خواهند تصور شود دلیل مشکلاتشان پس از انقلاب خود انقلاب بود. این دسته دچار تناقض و تعارضی درونی‌اند: از سویی حس می‌کنند پس از انقلاب آسیب دیدند و اوضاع مطابق میلشان پیش نرفت، از دیگر سو اگر انقلاب را زیر سوال ببرند، عملکرد انقلابی خودشان را زیر سؤال برده‌اند و تقصیر به دامان خودشان هم کشیده می‌شود؛ به همین دلیل نظریۀ «انقلاب نکردیم، انقلاب شد» را ساخته‌اند. با این نظریه به هدفی روان‌شناختی دست می‌یابند: خود را قربانی محض درک می‌کنند و جلوه می‌دهند. اول حاکمانی خطاکار با عملکردشان باعث شدند انقلاب «شود» و پس از انقلاب هم به آن‌ها جفا شد.

اما تعبیر «انقلاب نمی‌کنند، انقلاب می‌شود» یعنی چه؟ این نظریه یعنی انقلاب نتیجۀ یک روند سیاسی و جامعه‌شناختی است که منطق و جزمیات خودش را دارد. وقتی حاکمانی به اصول حکمرانی مردم‌سالارانه پایبند نباشند، دست مردم را از مداخله در سرنوشتشان کوتاه می‌کنند و در این راه از ابزارهای خشن و بیدادگرانه استفاده کنند. نتیجه این می‌شود که مردم از حاکمان بیگانه می‌شوند. وقتی این بیگانگی به حد مفرطی رسید (که تعریف روشنی هم ندارد)، دیگ جامعه منفجر می‌شود و انقلاب «می‌شود». بنابراین در این نظریه یک مقصر اصلی وجود دارد که او «حاکم بیدادگر» است. به همین دلیل کسانی که به نظریۀ «انقلاب کردنی نیست، شدنی است» باور دارند، در نهایت به این نتیجه می‌رسند که «عامل اصلی انقلاب ۵۷ شاه بود».

اما این نظریه دریافتی غلط از انقلاب است و چنانکه اشاره شد، فقط می‌تواند فوایدی روان‌شناختی و تسلابخش برای کسانی داشته باشد که نمی‌توانند معضل روانی خود را با انقلاب حل کنند: انقلابی که در آن سهیم بودند یا به آن علاقه داشتند، اما حس می‌کنند از آن مغبون شده‌اند یا نتایجش را نمی‌پسندند. حال اگر پای صحبت آن دست انقلابی‌های ۵۷ بنشینید که به انقلاب و نتایجش ایمان دارند، همچنان پرشور تعریف می‌کنند که چگونه انقلاب «کردند»، چگونه اسباب انقلاب را فراهم کردند، برایش کوشیدند و در نهایت پیروز شدند. خلاصه محکم می‌گویند: «ما انقلاب کردیم». البته منکر خطاهای آن حاکم بیدادگر نیستند، اما شرح می‌دهند چگونه جامعه را به سوی انقلاب سوق دادند.

اتفاقاً این گروه دوم دریافت درست‌تری از انقلاب دارند و ناخودآگاه صادق‌تر هم هستند (چون آن رابطۀ روان‌رنجورانه را با انقلاب ندارند). حق با گروه دوم است: انقلاب «کردنی» است. انقلاب به «الیتی انقلابی» نیاز دارد که شبکۀ انسانی گسترده‌ای بسازد و جامعه را انقلابی کند. این الیت به ایدئولوژی‌(های) انقلابی نیرومندی نیاز دارد تا جامعه را اقناع کند و در رأس همه رهبری که فصل‌الخطاب الیت انقلابی باشد. در واقع اینان هستند که انقلاب «می‌کنند» و اتفاقاً آزرده می‌شوند اگر نقششان را در انقلاب زیر سؤال ببرید!

انقلاب را ایدئولوژی‌های انقلابی و پیروانشان «می‌کنند»؛ مانند انقلاب ۵۷ که سه ایدئولوژی نیرومند در آن دخیل بودند: اسلام‌گرایی، مارکسیسم و جمهوری‌خواهی. شاه تحت هیچ شرایطی نمی‌توانست کاری کند که این سه ایدئولوژی را از خود راضی نگه‌دارد: جمهوری‌خواهی و مارکسیسم که اساساً نفی هر نوع سلطنتی است، از جمله مشروطه؛ انتظارات اسلام‌گرایی نیز گسترده‌تر از آن بود کهبا پایین کشیدن فتیلۀ لیبرالی‌سازی و سکولارسازی راضی شود. بنابراین این الیت انقلاب همان «فاعلان» انقلابند؛ انقلاب«کنندگان».

حکومت شاه در برابر این سه ایدئولوژی فلج بود. در اینجا هواداران نظریۀ «انقلاب کردنی نیست و شدنی است» می‌گویند اگر شاه فضا را نمی‎بست، انقلاب نمی‌شد. اما بهترین گواه نادرستی این ادعا رخدادهای سال ۱۳۳۲ است که به نزاع شاه و مصدق منجر شد. همۀ اهالی سیاست متفق‌القولند که دهۀ ۱۳۲۰ دهۀ آزادی‌های سیاسی بود. اما این آزادی‌ها هم به نبرد قدرتی منجر شد که شاه فقط با کودتا توانست در قدرت بماند. بنابراین انقلاب کردنی است؛ به همین دلیل حکومت‌های غیردموکراتیک می‌کوشند انقلاب«کنندگان» بالقوه را خنثی کنند.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی (https://t.me/tarikhandishi)

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

«ما و موافقتنامۀ راهبردی با چین»

cafeliberal

سرآغاز رابطۀ ایران و آمریکا

cafeliberal

تیشۀ طلا بر ریشۀ اقتصاد

cafeliberal

چرا لیبرالیسم؟ گفتگو با دکتر موسی غنی‌نژاد

cafeliberal

تفاوت بهای جان انسانها در دموکراسی و نظام توتالیتر

cafeliberal

در دفاع از کاپیتالیسم

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید