17.8 C
تهران
پنج‌شنبه 6 مهر 1402 ;ساعت: 07:10
کافه لیبرال

بخوانید و بسیار بیاندیشید

وجود حقوق پیشینی و بدیهی در سیر تحولات و پیچیدگی‌های جوامع بشری ناممکن است. درست مانند نوری که وارد منشور میشود و دچار انکسارات و انحرافان فراوان میشود. به واقع حقوق “امری برخاسته” است که از زمینه‌های اجتماعی از قبیل باورها، رسوم، عادات، معاهدات و عرف‌های یک جامعه و تدریجاً شکل می‌گیرد. حقوق عام، جهانشمول و مبری از بسترهای خاص جوامع گوناگون توهمی خطرناک بیش نیست.

از اینرو نهاد اشرافیت کهنسال، انبان تجربه تاریخی بشر و پارسنگ تعادل جامعه انسانی است. نهاد باستانی و ریشه‌دار سلطنت نیز از ستون‌های حفظ نظم جامعه انسانی به حساب می‌آید و دارای حرمت است. نقش و عملکرد نهاد مذهب، ارزش‌های سنتی، سلسله مراتب و قواعد و عرف‌های دیرسال و رایج نیز بسیار اهمیت دارد.

مصادره اموال و املاک سرآمدن طبیعی و تقسیم آن میان جمع عظیمی از عامه مردم-که تفکر زاییدهء انقلاب فرانسه است و الگوی تقریباً ثابت تمام انقلاب‌های بعد خود- نه تنها موجب فقر و افلاس گروه قبلی میشود که بر مکنت آن جمع کثیر چیزی نمی‌افزاید و برای ایشان چیزی جز یاس و سرخوردگی و ترکیدن امید واهیِ یک شبه ثروتمند شدن به ارمغان نمی‌آورد چرا که اصولاً خصلت ذاتی و ناگزیر سرمایه، تمرکزپذیری آن است و در حجم قابل توجه و در دستانی محدود کارکرد اصلی و مثمرثمر خود را می‌یابد.

اهمیت “عرف و روندهای دیرین اجتماعی” موسوم به “خرد نیاکان” نیز دارای اهمیت بسزایی است. آن رسوم و عهدهایی که پس از سالیان دراز دوام آورده‌اند و از باد و باران روزگار گزندی نیافتند، به سان میراثی هستند که به واسطهء نسل‌ها، سینه به سینه از پدران و اجداد فرزانه ما به ما ارث رسیده‌اند، و دیرینگی و دوام آنها خود مُهر و معیار صحت و خردمندانه  بودن آنهاست.

سیر تاریخ بشر یکسویه به سوی پیشرفت و وعده‌های آرمانشهری پیروان عقل نقاد فلسفی نیست. جهان کنونی ما و شیوه زیست و سلوک فعلی ما، محصولی پیچیده و چندوجهی است که میراث پیشینیان ماست. آنچه در دست داریم عصارهء فضائل و البته رذایل قدمای ماست و بر ما واجب است که فضائل را حفظ کنیم و در برابر رذائل آن هم، با صبر و دوراندیشی روش اصلاح را در پیش گیریم چرا که این رذایل پایدار، خود برآمده از سرشت پیچیده و شرارت‌های بشر است و بازنمود نقایص ذاتی اوست. به هیچ شیوه نمی‌توان سرشت بشر را از بیخ و بن دگرگون کرد و باید راه صبر و مدارا را در پیش گرفت و شیوه‌ها را به مرور اصلاح کرد تا سوء آثار آن کمتر شود. معایب بشری در طول قرون و اعصار “کانالیزه” شده‌اند تا ویرانی کمتری داشته باشند، با انقلاب تنها از مجرای هدایت کنندهء خود رها می شوند و همچون سیلی مهیب تومار نظم اجتماعی را در هم می‌پیچند.

جهان‌بینی سیاسی لیبرال به هیچ وجه به معنای دموکرات بودن یا اعتقاد به مشارکت سیاسی پررنگ و همه‌جانبه مردم نیست. لیبرالیزم انگلیسی یعنی مقید بودن قدرت پادشاه و مشروطه شدن حکومت به صلاحدید نخبگان طبیعی(عموماً اشراف). آریستوکراسی سدی در برابر طغیان توده‌ها از یکسو و گرایش شاه به استبداد از سوی دیگر است و بر اساس اصول تقسیم کار طبیعی و منطقی، کارها به کاردان سپرده میشود. حضور توده‌ها در سیاست چون سیلی بنیان‌افکن است. توده‌ها حاملان جهل و زمختی‌اند و با هر نوع دوراندیشی بیگانه هستند.

اما عقل مجرد فلسفی در عرصه سیاست قصد دگرگونی همه‌جانبهء جامعه و برساختن یک سیستم سراپا عقلانی را دارد. چنین موجود مجردی مناسب کتب فلسفی است و ورود معیاری چنین نامشخص، ذهنی و انتزاعی به سپهر سیاست فاجعه‌بار خواهد بود چرا که در سایهء ابهام و عدم تعین آن، منبعی برای توجیه شکست‌ها و ناکارآمدی‌ها به دست صاحبان قدرت می‌دهد. انسانی ورایِ مرزها، فرهنگ‌ها و ورای عادات و خلقیات هر جامعه وجود ندارد و عقل مورد تایید ما در حکومت همان “حکمت عملی” است که ترکیبی از مصلحت‌اندیشی نخبگانی، عرف‌ها و آداب و رسوم دیرین است که با کمترین هزینه به رفع و رجوع مسائل مستحدثه می‌پردازد.

هیچگاه برای هیچ مساله‌ و معضل اجتماعی یک راه‌حل قطعی و جاودانه وجود ندارد که جمعی بتواند با استناد به عقل مجرد یکبار و برای همیشه رایی برای آن اتخاذ کند و پرونده‌اش را به بایگانی تاریخ بسپارد. به همین سبب انسان انگلیسی موجودی محتاط، صبور و حتی به نوعی ترسو است که معمولاً با پروژه‌های بزرگ و پرهزینه میانه‌ای ندارد و اصل اول برای هر مداخله‌ای را تحلیل سود و زیان میداند. ناپلئون به انگلیسی‌ها “ملت بقال یا دکان‌دار” میگفت که جای رنجیدن ندارد چرا که انگلیسی‌هایِ بقال برخلاف مردم انقلابی فرانسه، اهلِ حساب و کتاب و احتراز از ریسک‌های بزرگ هستند. فرانسویان پرشور و حرارت اما با انقلاب‌شان، خانهء نیازمند تعمیر را از بیخ و بن ویران کردند. حتی تصور انتخابی شدن پادشاه و محوریت یافتن آرای توده‌ها در انتخاب این مقام نیز، یک وحشت عظیم است.

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

دولت، ملت و حاکمیت

cafeliberal

علم بهتر است یا تورم !؟

cafeliberal

نیکولو ماکیاولی و اندیشه او

cafeliberal

درس‌هایی از دو کارآفرین برای میلیاردر شدن (مایکل لی چین و جو سای)

cafeliberal

چگونه سوسیالیسم می تواند کشوری را به فروپاشی کامل اقتصادی و اجتمایی برساند؟

cafeliberal

5 نشانه که انسان هنوز در حال فرگشت (تکامل) است

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید