29.9 C
تهران
دوشنبه 8 خرداد 1402 ;ساعت: 23:17
کافه لیبرال

درک غلط مارکس از دموکراسی و تخریب این ترم سیاسی

هر چند سال یک‌بار به ستم‌کشان اجازه می‌دهند تصميم بگيرند که از ميان طبقه ستم‌گر چه کسی در پارلمان نماینده و سرکوب کننده آنان باشد!(کارل مارکس)

📍همیشه یک اشتباه بزرگ نیروها ضد دموکرات سنتگرا این بوده است که دموکراسی را به مارکس نسبت می دهند و از این طریق از آن ابراز انزجار میکنند در حالی که اصولا مارکس یکی از بزرگترین ضد دموکراتهای تاریخ بشریت و منتقد سرسخت مدرنیتۀ سیاسی بوده است دوم اینکه تئوری لیبرال دموکراسی کوچکترین وامی به شخص کارل مارکس نداشته و کاملا بیرون از گفتمان او و در تقابل با او پرورانده شده و برای همین هم مارکس آن را تا این پایه بیگانه میداند و مردود می شمرد.

دید مارکس در ضدیت تام با دموکراسی مالوف جوامع آزاد غربی قرار داشته،او همیشه در تحقیر و رد پارلمان و مظاهر دموکراسی تلاش می کرد؛تمام این سازوکار مدرنیتۀ سیاسی در دید او زیر لفظ “بورژوایی”محکوم به نابودی و غیر قابل دفاع بود.

بله او هرگز نمی توانست دموکرات باشد.
دموکرات دانستن او توهینی به او و نقدهایش به دموکراسی خواهد بود.

دموکرات بودن او صرفا اشتراک لفظی است؛کلمه مشابه است اما معنای مستفاد شده بسیار متفاوت،
به دیگر سخن چیزی را در راستای نوعی استبداد اکثریتِ انتقامجویانۀ طبقاتی،«دموکراسی واقعی» می داند که الزامات حقوق بشری و آزادی اقتصادی سیاسی یک دموکراسی نرمال معاصر را ندارد.

▪️سطور غلط ابتدایی مارکس زمانی بی آبروتر می شود که متوجه می شویم،گویی او در حال تبیین نمایشهای انتخاباتی در دیکتاتوریها بوده است!در حالی که او همان پارلمان و دموکراسی لیبرالی را نفی کرده است!

یعنی در بینش مارکس تفاوتی بین یک لیبرال دموکراسی یا یک به اصطلاح دموکراسی دینی وجود ندارد و هرآنچه غیر از مسیر انقلاب کارگری و دیکتاتوری پرولتری مقدم بر آن است همگی به یکسان فاقد توان آزادی بخشی هستند.

🔘این بی تمیزی تئوریک آفت بزرگ اندیشۀ مارکس بود.
به عبارتی در نگرۀ تقلیلگرا و تخریبگر مارکس نظام استبدادی که رای گیری انجام می دهد در کنار یک لیبرال دموکراسی غربی که همینکار را انجام داده به یک اندازه غیر قابل اصلاح و غیر آزاد هستند.

این با بینش باینری و صفر و صد او در کلیتِ نظریه اش انطباق می یابد که مناسبات اجتماعی را در دوآلیسم دیو/فرشته ساده سازی کرده بود.

این مرده ریگی است که بعد از او بسیاری مارکسیستها را نیز گمراه و در تعارض با آزادی دموکراتیک قرار داد.

👁‍🗨احراز اکثریت،که دموکراسی ِمد نظر مارکس را به استبداد اکثریت تبدیل میکند هم به مرور زمان بی وجه شد،چرا که با گسترش طبقه متوسط شهری و رفاه در این ساختار اجتماعی فقر و بی چیزی در ابعاد کیفی و کمی گسترش نیافت.کارگران قرار بود در تعداد اکثریت مطلق چنان بی چیز شوند که جز زنجیر در دستانشان نداشته باشند.می دانیم چنین کابوسی فقط در خواب و خیال مارکس رخ داد.

تئوری در اینجا با بحران روبرو شد.
بحرانی که لوکاچ با ناآگاهی طبقاتی و فریبخوردگی کارگران و مکتب فرانکفورت با تکیه بر رفاه مصرفگرایانه سعی در خروج از آن داشتند.

🔎حتی اگر پیشبینی غلط مارکس درست از آب در می آمد و پرولتاریای بی چیز اکثریت می شد باز هم راهی به دموکراسیِ کثرتگرا نداشت.
زیرا لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید،حقوق بشر دموکراسی را مخدوش می کرد و استبداد یک طبقه حق اقلیتها را نابود میکرد که با ذات دموکراسی در تضاد است.
ضمن اینکه از وجه نظری رویکرد انتقادی،نقد خود او را مضحک جلوه می دهد؛چرا که در اینصورت او با نفس تسلط یک طبقه مشکلی ندارد و مشکلش این است کدام طبقۀ مستبد سلطه یابد!

⛔️نوعی خوشخیالی رمانتیک و پوزیتیویستیِ باطل هم در مارکس قابل ردگیری است که بر مبنای آن می توان اجتماع را با کلنگ ویران کرد(انقلاب و نفی هر شکلی از اصلاح) و از صفر آدمی جدید و طراز نوین جامعۀ بی طبقه(آرمانشهری)آفرید!

میراث این سنت گزافه گو و غیر واقعگرا را می توان در توحش لنین و مائو و..در جای جای جهان جستجو کرد.

تز او در هر شکلی از پیاده شدن ناگزیر به حدی از جباریت برای مصادره و به راه آوردن زوری مخالفان است.
پس استبداد رگ و پی و جوهر تز اوست که رهایی بخشی تز را لکه دار میکند.

◼️او خود را در مقابل استبداد قرار نمیدهد،بلکه می جنگد تا استبداد را برای طبقه ایی که می پسندد به چنگ آورد.مانند مبارزی که با استبداد مشکلی ندارد بلکه با مستبد مخالف است و می خواد خود جای آن مستبد بنشیند.
این سستی غیر قابل اغماضی در نظریه سیاسی اوست و سنتی مرگبار برای آزادی و جامعۀ مدنی.
منبع

 

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

٦ راهی که  فناوری برای  جاودانگی پیش روی ما می‌گذارد…

cafeliberal

خداباوریِ انیشتین و اسپینوزا!

cafeliberal

چرا باید بی‌امان با چپ ایرانی جنگید؟

cafeliberal

مسئله انتخاب های غیراخلاقی، مورای روتبارد

cafeliberal

نقش کانت در پیشبرد جامعه به فرهنگ دموکراتیک

cafeliberal

هگل سم است! مصاحبه با استیون هیکس

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید