29.8 C
تهران
شنبه 27 اردیبهشت 1404 ;ساعت: 16:26
کافه لیبرال

چگونه عدالت اجتماعی به دینی جدید تبدیل شد

سؤالی کوتاه. اگر کسی در خیابان خطاب به شما فریاد بکشد «توبه کن»، احتمالش بیشتر است که (الف) واعظی مذهبی باشد یا (ب) کنشگری چپ؟

پاسخش به این بستگی دارد که کجا هستید. اکتبر گذشته، جمعیتی در بیرون دفتر نتفلیکس در لس‌آنجلس جمع شدند تا به پخش کمدی دیو چپل، نزدیک‌تر، اعتراض کنند که انتقادی بلند به کنشگران حقوق تراجنسیتی‌ها داشت. طبیعتاً، به آنان هم با اعتراض شد: یکی از طرفداران چپل پلاکاردی با نوشتۀ «ما دِیو را دوست داریم» در دست گرفته بود. اوضاع خوب پیش نرفت. کسی پلاکاردش را گرفت و آن را پاره کرد. کسی جلوی صورتش فریاد کشید، با واژگانی قابل توجه. مرد علاقه‌مند به دِیو را تشویق کردند که «توبه کن».

ماه گذشته احساس مشابهی پدیدار شد، هنگامی که دانشجوها به تصمیم کالج لندن مبنی بر توقف پرداخت پول به استون‌وال، یک خیریۀ دگرباشان جنسی، اعتراض کردند و خواهان بررسی انطباق دانشگاه با قوانین مربوط به تنوع بودند. این تصمیم شاید صرفاً فنی به نظر بیاید اما در نظر دانشجویان، نشان دهندۀ عدم تعهد این نهاد به حقوق دگرباشان جنسی بود. پلاکاردی در دست داشتند که رویش نوشته شده بود: یا دوباره به استون‌وال بپیوندید یا به جهنم بروید.

این ادبیات ارجاع به خشم خدا شاید در ابتدا عجیب به نظر برسد چون جامعه دارد کمتر مذهبی می‌شود – در سال 2020، در ایالات متحده، عضویت در کلیسا برای اولین بار به زیر از 50 درصد رسید، این عدد در سال 1999، 70 درصد بود. به گفتۀ نظرسنجی نگرش‌های اجتماعی بریتانیا، در بریتانیا، محل زندگی من، کاهش دین سازمان یافته «یکی از مهم‌ترین جریان‌های تاریخ پس از جنگ» است. شاید انتظار داشته باشیم که در نتیجه‌اش، مفاهیم دینی – توبه، آتش جهنم، بدعت، ارتداد – کم‌رنگ‌تر شوند. برای بعضی کنشگران، سیاست نقشی را غصب کرده که پیش از این دین بر عهده داشت و منبع معنا و هدف زندگی و یافتن اجتماع بود.

در ایالات متحده، غیرمذهبی‌ها جوان‌تر و لیبرال‌تر از میانگین جامعه‌اند. پس شاید عجیب نیست که آنان بیش از هر گروه دیگری در برنامه‌های پر سروصدای عدالت اجتماعی شرکت می‌کنند، به‌ویژه آنهایی که در فضای دانشگاهی شکل می‌گیرند. آنان یک دین را جایگزین دین دیگری کرده‌اند. جاناتان هاید و گرِگ لوکیانوف در کتاب نوازش ذهن آمریکایی پیشنهاد می‌کنند که اعتراضات دانشگاهی را شکلی از شیوع «جوشش جمعی» ببینیم، عبارتی که امیل دورکیم جامعه‌شناس برای توصیف احساساتی ایجاد کرد که فقط در جمعیت‌ها دیده می‌شوند. خواندن، تاب خوردن و شعار دادن، حالتی را به وجود می‌آورد که در کل گروه جریان می‌یابد. و اینطوری است که کسی بر سر غریبه‌ای به جرم نگه داشتن پلاکاردی فریاد می‌کشد «توبه کن.»

اگر آدمی منزوی هستید، خواندن و به اشتراک گذاشتن میم‌ها و تحلیل‌های سیاسی یکی از راه‌های یافتن افرادی با طرز فکر مشابه است؛ در همین حال، شبکه‌های اجتماعی و اپلیکیشن‌های دوست‌یابی تشویقمان می‌کنند به خودمان برچسبی بزنیم که الگوریتم‌ها و تبلیغ کنندگان سریعاً بتوانند ما را در دسته‌ای قرار دهند. بسیاری از عبارت‌های عدالت اجتماعی شبیه آموزه‌های دینی‌اند: اعلام ضمیرهایتان یا نشان دادن باور به تصدیق مالکیت زمین {توسط بومیان} نشان دهندۀ باور به هدف مشترکی و اطمینان بخشیدن به اعضای گروه مبنی بر این مسئله است که همۀ افراد حاضر ارزش‌های مشترکی دارند. اما برخورد با سیاست مثل یک دین، آن را از لحاظ عاطفی بی‌ثبات‌تر، قبیله‌ای‌تر (زیرا اختلاف نظرها به مسئلۀ خیر و شر تبدیل می‌شوند) و نسبت به شیوع اخلاقی‌سازی و باتقوا کردن مستعدتر می‌کنند. الیزابت الدفیلد، رئیس سابق اندیشکدۀ مسیحی تئوس، به من گفت «به نقل قول مارکس فکر می‌کردم که دین افیون توده‌هاست. فکر می‌کنم حالا سیاست آمفتامین توده‌هاست.»

الدفیلد یکی از تحلیلگران، کنشگران و رهبران مذهبی – و گاهی اوقات کسانی هر سه این‌ها هستند – بود که اخیراً برای مستند تازۀ بی بی سی، کلیسای عدالت اجتماعی، با او مصاحبه کردم. از بعضی یافته‌هایم غافلگیر شدم. از الکس کلیریانگ، کشیش نان‌باینری کلیسای یونایتد ریفرم، پرسیدم ایمانش برای آشناهای نسل هزاره‌ایش عجیب‌تر است یا جنسیتش؟ کلیریانگ گفت «فکر می‌کنم مذهبی بودنم. دگرباشان جنسی بسیاری را می‌شناسم که می‌گویند اعلام مسیحی بودن در فضایی دگرباشی سخت‌تر از اعلام دگرباشی در فضایی مسیحی است.»

حالا سیاست به تمام جنبه‌های زندگی‌مان رسوخ کرده است. در کشورهایی که ازدواج میان نژادی و میان دینی رایج شده است، دوستی با افراد آن سوی خطوط سیاسی به تابوی جدید تبدیل شده است. نویسندۀ جوان، تومیوا اوالاد، به من گفت معمولاً در سایت‌های دوست‌یابی پروفایل‌هایی را می‌بیند که اصرار دارند «محافظه‌کار نیاید.» ویکتوریا ترنر، ویراستار آنتولوژی «جوان، وُک و مسیحی» به من گفت که می‌تواند با خیال راحت با کسی که به دین دیگری معتقد است یا اصلاً دینی ندارد دوست شود. اما یک محافظه‌کار؟ «به هیچ وجه. نه.» چرا نه؟ به من گفت «این که خدایتان دقیقاً شبیه خدای ما باشد یا نه را نمی‌دانم اما این را خوب می‌دانم که برای توقف رنج و تبدیل جهان به جایی منصفانه‌تری چه پاسخ‌هایی باید داد.»

سیاست حین گرفتن جایگاه دین، مفاهیم بنیادین آن را هم قرض گرفته است و گاهی اوقات نام جدیدی روی آنها گذاشته است. جان مک‌هورتر، زبان‌شناس و مقاله‌نویس آتلانتیک، اخیراً کتاب پرفروشی را دربارۀ چیزهایی منتشر کرد که به نظرش زیاده‌روی‌های جنبش عدالت نژادی آمریکا بود. عنوان موقتی‌اش «برگزیده» بود، بر اساس ایدۀ کالوینی گروهی که خدا برای رستگاری انتخاب کرده است. (دست آخر، با عنوان جنجالی‌تر نژادپرستی وُک منتشر شد.) مک‌هورتر به من گفت «اَبَروُک‌ها – که به چپ‌ها و راست‌ها حمله می‌کردند و هر دو طرف را شرمسار می‌کردند – فکر می‌کنند بیشتر از بقیه می‌بینند، که ماهیت اصلی مسائل را بهتر افراد عادی می‌فهمند. به نظرشان، برگزیده‌اند.»

او شباهت‌های بیشتری را هم مطرح می‌کند و می‌گوید مفاهیمی مثل برتری سفید و برتری مردانه، نسخه‌هایی از گناه نخستین‌اند – لکه‌ای که انسان‌ها با آن، فارغ از شرایط فردی‌شان، به دنیا می‌آیند. او ادعا می‌کند مشکل‌ساز (پروبلماتیک)، شیوۀ جدید گفتن ملحد است. مک‌هورتر در کتابش «طبقۀ کشیش» نویسندگان و سیاستمدارانی را شناسایی می‌کند که به باور او قوانین مربوط به چیزهایی را که می‌شود و نمی‌شود گفت دیکته می‌کنند.

اما این پدیده منحصر به چپ نیست. در تجمع‌های دونالد ترامپ، هو کردن خبرنگاران به بخشی از مناسک تبدیل شد. حمله به ساختمان کنگره با اعضای شبه‌نظامی کار کشته و خوره‌های تفنگ آماتور و البته تعداد زیادی شهروند مطیع قانون، چیزی بود که در یک جوشش جمعی اتفاق افتاد. شباهت‌های دینی دیگری هم هست: افسانه‌های مبهم کیوانان دربارۀ نخبگانی که خون می‌خورند یادآور داستان‌های یهودستیزانۀ قرون وسطی است و تجمع کیوانان که در آن منتظر ستاخیز جان اف. کندی جونیور بودند، احساسی هزاره‌ای داشت. همانطور که همکارم، آدرین لافرانس گزارش داده است، پیروان این جنبش نظریۀ توطئه، پست‌های اعضای ناشناس کیوانان در فضای مجازی را چیزی شبیه الهام الهی می‌دانند. یکی از پیروان این جنبش به لافرانس گفت «احساس می‌کنم خدا مرا به سمت کیوانان هدایت کرد.»

از آنجا که جوشش جمعی بسیار قدرتمند است، ادیان تثبیت شده برای کنترل اشتیاقی که به جنون تنه می‌زند استراتژی‌هایی اندیشیده‌اند. خاخام لارا جانرکلاسنر از کنیسۀ بروملی ریفرم در جنوب لندن به من گفت «در زندگی دینی، یا یهودی، کسی که در صومعه کنارتان می‌نشیند ممکن است حسابی دیوانه‌تان کند، ممکن است خیلی اعصاب خرد کن و با دیدگاه‌های کاملاً متفاوتی باشد اما باز هم باید به تشییع جنازۀ بستگانش بروید. با این وجود، وقتی صاحب فرزندی می‌شود، باید برایش چیزی ببرید؛ با این وجود باید به عزاداری‌هایش بروید.»

در زندگی واقعی، کلیساها، مساجد، کنیسه‌ها و معابد در مراسم‌هایشان مجموعه‌ای از افراد را که به‌صورت اتفاقی کنار هم زندگی می‌کنند به اجبار دور هم جمع می‌کنند. اما کنشگری اجتماعی امروز معمولاً از طریق اینترنت است، جایی که صداهای آزاردهنده را می‌شود به‌راحتی حذف کرد. ما دین را، با امکان ذاتی‌اش برای درگیری فرقه‌ای، گرفته‌ایم و به خورد دستگاهی قطبی‌ساز داده‌ایم. جای تعجبی ندارد که سیاست امروز مثل بیابانی پر از ناله‌های غمگین است – و انگار که از همین حالا در جهنمیم. {پایان}

هلن لوییس

منتشر شده در آتلانتیک

ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین

منبع

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

۹ ویژگی برای دولت مدرن

cafeliberal

ملتی که تاریخ خودش را می‌دانست؛ ولی آن را تکرار می‌کرد!

cafeliberal

درسهایی از رهبری

cafeliberal

هنرنماییِ پرشیا در ساحلِ آنتالیا

cafeliberal

آیا این جنگی آخرالزمانی میان «خیر» و «شر» است؟

cafeliberal

روشنفکر علیه روشنفکران

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید