یکی از فاکتورها برای سنجش اثرگذاری یک پدیده آن است که به حافظه خود رجوع کنیم، پدیدهها و اتفاقات اثرگذار در حافظه ما بیشتر از سایر موارد ثبت و ضبط میشود. آیا در ابعاد اجتماعی نیز این امر صادق است؟ بله بسیاری از جوامع، خاطرات مشترکی دارند که حکایت از اثرگذاری یک پدیده داشته است.
بیش از یک دهه است که سالانه شعاری با مضمون اقتصادی در ابتدای سال توسط رهبر انقلاب تعیین میشود شعاری که خطمشی اصلی برنامههای اقتصادی سال را نشان میدهد. اما این شعارها به چه میزان در صحنه عمل توانسته است به محور برنامههای اقتصادی کشور تبدیل شود؟ آیا بخاطر میآورید شعار سه سال گذشته چه بوده است؟ حال تصور کنید در محیطی هستید که روزانه در دهها مکتوب و جلسه و گزارش، شعار سال را به طور مکرر میشنوید و مشاهده میکنید اما به سختی قادرید به یاد آورید که شعار سالهای گذشته چه بوده است. چرا؟ چون پدیدههای خنثی حتی در صورت تکرار زیاد نیز در حافظه بلندمدت ما جایی ندارد.
از شعار سال که عبور کنیم به برنامهها و محورهای مبسوطتری مانند سیاستهای کلی اقتصادی مقاومتی که در سال 1392 ابلاغ شده است و کارگروهها و ستادها و شوراهای ملی و منطقهای متعددی به منظور پیگیری این سیاستها ایجاد شده است خواهیم رسید. علاوه بر ساختارهای اجرایی متعدد، دورههای آموزشی فراوانی نیز برای کارشناسان و مدیران اقتصادی دولت برای آشنایی با این برنامهها برگزار شده است اما کافی است از یک مدیر یا کارشناس اقتصادی دولت بخواهید تعریفی از اقتصاد مقاومتی ارائه دهد؛ بعید است به تعریف مشترکی از این مفهوم برسید البته اگر بتوانند تعریفی ارائه دهند.
در بین مقامات و هسته اصلی قدرت این موضوع جا افتاده است که به نتیجه نرسیدن شعارها و برنامهها به دلیل ضعف در پیگیری و یا عدم اعتقاد مسئولین دولت به این سیاستها بوده است و اعتقاد عمیقی در بین توده حامی دولت نیز وجود دارد که دولت سیزدهم قادر است به واسطه روحیه انقلابی و شخصیت خود رئیس جمهور این برنامهها را محقق سازد و شاید چنین نگاهی در بین ارکان اصلی قدرت نیز وجود داشته است و از دهها دلیل ممکن یک دلیل، پیگیری برنامههای اقتصادی حاکمیت باشد که در دوسال انتهایی عمر دولت دوازدهم تریبون صدا و سیما به کل در اختیار رئیس قوه قضائیه قرار گرفت که گویی که او مسئولیت قوای اجرایی کشور را نیز بر عهده دارد؛ از افتتاح کارخانهها تا پیگیری مسائل و مشکلات اقتصادی واحدهای تولیدی (مقایسه کنید با سطح پوشش اخبار آقای اژهای رئیس فعلی قوه قضائیه) و یا انتخابات به نحوی طراحی شد تا کسانی که از کمترین شانسی برای ریاست بر قوه اجرایی کشور برخوردارند از گردونه کنار گذاشته شوند (نگاه کنید به رد صلاحیت آقای لاریجانی).
حاکمیت برای رفع دغدغه خود نسبت اعتقاد مسئولین به این برنامهها تا آنجا پیش رفته که سعی کرده مدیران میانی را نیز از مدرسه حاکمیت خود (امام صادق) انتخاب نماید تا در بدنه نیز اعتقاد لازم را تزریق کند اما این تصور، تصور بسیار خامی است چرا که کلیه این سیاستها و شعارها در دولتهای یازدهم و دوازدهم هم با شدت و قوت و به مراتب منسجمتر از عملکرد دولت فعلی مورد پیگیری قرار گرفته است اما چرا به نتیجه نمیرسد؟
واقعیت آن است که اقتصاد موفق نیازمند الزامات است و الزامات ریشه در واقعیتها دارند و نه شعارها، در واقع مسئولین در سالهای گذشته در باطن و یا در ظاهر نسبت به پیگیری و اجرای شعارها و برنامههای اقتصادی حاکمیت اهتمام و پیگیری جدی داشتهاند اما این بدنه اقتصادی دولت است که در صحنه عمل با واقعیتهای موجود دست و پنجه نرم میکند و به دلیل فاصله عمیق بین الزامات و شعارها اعتقادی به آن ندارد و حتی در صورت اعتقاد، قادر به اجرای آن نیست چرا که ابزار لازم را ندارد گویی با کارد میوهخوری بخواهیم به جنگ اژدها برویم.
نگارنده از پشت صحنه طراحی و ابلاغ شعارها و برنامههای حاکمیت اطلاعی ندارد اما آنچه مسلم است افرادی که در پشت صحنه در حال مشاوره دادن به ارکان حاکمیت هستند عامدانه و یا غیرعامدانه اصولا دغدغه اجرا ندارند. شعارهای اقتصادی همانند شعارهای انقلابی سرانجامی جز شکست نخواهد داشت و جای تعجب است که چرا پس از سالها از اثبات عدم امکان توفیق این شعارها، هنوز به جد مورد پیگیری و اصرار ارکان حاکمیتند.
نمیخواهم بدبین باشم اما شاید ریشه این کجراهههای از پیش شکست خورده را باید در حضور کاترین شکدمهای ریشدار در پشت صحنه جستجو کرد.
https://t.me/Catalax