📄در اجتماعی که پیوندهای خانوادگی، کاستی، طبقاتی و اخوتهای صنفی در آن از بین رفته باشند، مردم بسیار آمادگی دارند که تنها بر حسب منافع شخصیشان بیندیشند و بر وفق یک فردیّتگرایی بسیار محدود، فقط در اندیشهی خود باشند و هیچگونه دلبستگی به خیر همگانی از خود نشان ندهند. رژیم خودکامه نهتنها با چنین گرایشهای فردپرستانهای مقابله نمیکند، بلکه به آنها بالوپر هم میدهد و بدین سان، حکومتشوندگان را از هرگونه احساس همبستگی و وابستگی متقابل و علایق همسایگی و دلبستگی به افزایش رفاه كل اجتماع، محروم میسازد. اینگونه حکومت مردم را در زندگی خصوصیشان محصور میدارد و با سوءاستفاده از این گرایشی که آنها در جهت جدا نگهداشتنشان از دیگران پیدا میکنند، موفّق میشود که آنها را از یکدیگر بیگانه سازد. از اینرو، در جامعهای که احساس افراد آن نسبت به همدیگر سرد بوده باشد، «رژیم» خودکامه میتواند یک گام بیشتر گذارد و این سردی را به یخزدگی مبدّل کند.
از آنجا که در چنین جامعههایی هیچ چیز پایدار نیست، هرکسی از فرو افتادن به یک سطح اجتماعی پائینتر هراسان است و سراسیمه میکوشد تا وضع شخصی خویش را بهبود بخشد. چون در این اجتماع، پول نهتنها معیار انحصاری پایگاه اجتماعی شخص میگردد، بلکه انسان، نجیبزادگی نیز میخَرد، و از آنجا که پول پیوسته دس بهدست میگردد و حیثیت اجتماعی افراد و خانوادهها را بالا و پایین میبرد، هر کسی بیتابانه در جستجوی پول است و یا در صورت ثروتمند بودن، میکوشد تا ثروتاش را دستنخورده نگهدارد. در یک حکومت خودکامه، عشق به سود، اشتیاق به کسبوکارهای پولساز، آرزوی پول درآوردن به هر قیمت و دلبستگی به آسایش مادی و زندگی آسوده، بهگونهی سوداهای حاکم در میآیند. اگر کوششی در جهت نظارت بر رشد این سوداها انجام نگیرد، سوداهای یاد شده بر همهی طبقات جامعه، حتّی آن طبقاتی که تاکنون نسبت به این دلبستگیهای سودپرستانه حساسیّت داشتهاند، تأثیر میگذارند و معیارهای اخلاقی کلّ ملت را به پستی میکشانند. این در سرشت خودکامگی است که چنین آرزوهایی را تقویت کند و به آنها میدانی برای تاختوتاز دهد. «رژیم» خودکامه که برای تضمین حاکمیّت خود روحيهی اخلاقی جامعه را تنزل میدهد، توجّه مردم را از امور اجتماعی برمیگرداند و حتّی آنها را از اندیشیدن به یک انقلاب نیز بیزار میسازد. «رژیم» خودکامه تنها میتواند جوی از پنهانکاری را بپروراند که در آن، معاملات تقلّبآمیز رواج دارند و چپاولگران میتوانند سودهای هنگفتی برند. در حکومتهای دیگر نیز چنین تمایلاتی وجود دارند، امّا در یک حکومت خودکامه است که این گرایشها لجام گسیخته میشوند.
✅تنها آزادی است که میتواند این تباهیها را که در واقع در سرشت اینگونه جوامع سرشتهاند، براندازد و از تأثیر زیانبار آنها جلوگیری نماید. و باز تنها آزادی است که میتواند اعضای یک اجتماع را از انزوا درآورد، انزوایی که در آن، یک فرد فقط سرگرم امور شخصی خویش است و به دیگران کاری ندارد؛ زیرا این آزادی است که انسانها را به تماس با یکدیگر وامیدارد و بدانها احساس عضویّت فعّالانه در اجتماع میبخشد. در اجتماع شهروندان آزاد، به هر انسانی هر روزه یادآوری میشود که باید با شهروندان دیگر نشست داشته باشد، به گفتههای آنها گوش فرا دهد و با آنها تبادل نظر کند، تا آنکه سرانجام توافقی در زمینهی مصالح همگانی به دست آید.
📚الکسی دو توکویل، (۱۳۹۵). انقلاب فرانسه و رژیم پیشین، ترجمه محسن ثلاثی، نشر مروارید- از کانال علی اردستانی
➖➖➖🔺➖➖➖
✅بند سوم چیزی نیست جز فرهنگ دموکراتیک که دقیقا در راستای دید توکویل است که دموکراسی چیزی فراتر از یک نظام حکومتی است.
دموکراسی به مثابۀ یک فرهنگ جدید و ناگزیر
آنکه درِ عقلانیت فهم متون سیاسی می بندد و ایمانی می نگرد نه دموکراسی را فهمیده و نه توکویل را.