قبل از پاسخ به این پرسش لازم است ویژگی های مشخص سرمایهداری را در برابر جامعه خواص سالار بررسی کنیم.
شباهت دادن کارآفرینان و سرمایه داران اقتصاد بازار به آریستوکراتهای یک جامعه خواص سالار امری مرسوم است. اساس این مقایسه ،ثروت نسبی هر دو گروه نسبت به شرایط سایرینی است که در مضیقه هستند. با این ، با توسل به این تشبیه ، فردی ممکن است در درک تفاوت بنیادین میان ثروتمندان آریستوکرات و ” بورژواها” یا ثروتمندان نظام سرمایه داری دچار خطا شود.
📌ثروت یک آریستوکرات محصول بازار نیست؛ این ثروت از عرضهی کالا به مشتریان به دست نیامده، مردم نمی توانند بر آن اثر بگذارند یا آن را پس بگیرند. ثروت آریستوکرات یا از فتح جایی بدست آمده یا ماحصل عنایت و گشاده دستی فاتحی است. این ثروت ممکن است با فسخ بخشندهی آن یا خلع یدی خشن از جانب فاتحی دیگر، و یا با افراط در اسراف پایان پذیرد.
🔸لردهای فئودال به مصرف کنندگان خدمتی نمیرسانند و از اینرو از نارضایتی توده مردم مصون هستند.
🔺کارآفرینان و سرمایهداران ثروتشان را مدیون افرادی هستند که از کسب و کارشان حمایت میکنند. به محض اینکه افراد دیگری خدماتی بهتر یا ارزانتر به دست مصرفکنندگان برسانند کسب و کارشان حمایت میکنند. به محض اینکه افراد دیگری خدماتی بهتر یا ارزانتر به دست مصرفکنندگان برسانند کسب و کار آنها به طور اجتنابناپذیری از دست میرود.
وظیفهی این نوشته توصیف شرایط تاریخی ای نیست نهادهای طبقه و مقام را به وجود آورده و افراد را در گروههایی موروثی با اصناف، حقوق، مطالبات و امتیازات یا ناتوانی های قانونا تقدیس شده جای میداد.
🔰 تنها واقعیتی که برای ما اهمیت دارد این است که حفظ این آریستوکراتهای فئودال با نظام سرمایهداری سازگار نیست. براندازی آنها و استقرار اصل برابری در مقابل قانون، موانعی که بهره مندی بشر از تمامی منافعی که نظام مالکیت خصوصی وسایل تولید و سرمایهگذاری خصوصی ممکن میسازد را از میان بر میدارد.
🔻در جامعهای که مبتنی بر مرتبه ،طبقه یا مقام باشد، موقعیت اجتماعی فرد در زندگی ثابت است. فرد در موقعیت اجتماعی مشخصی به دنیا آمده ، و جایگاه اش در جامعه به شکلی نرمش ناپذیر توسط قوانین و سننی تعیین میگردد که امتیازات و وظایف معین یا ناتوانی های مشخصی را برای هر عضوی از صنف خویش مقرر میکند. بخت و اقبال استثنائا خوب یا بد ممکن است در موارد نادری فرد را به مرتبه ای بالاتر ترفیع داده و یا به مرتبه پایین تر تنزل دهد و اما به عنوان یک قانون کلی ، شرایط اعضای یک صنف یا مرتبهای مشخص ، تنها در صورتی میتواند بهتر یا بدتر شود که تغییری در شرایط تمامی اعضا ایجاد شود. در درجهی اول فرد شهروند یک ملت نیست ؛بلکه وی عضوی از یک طبقه است و تنها از طریقی غیر مستقیم با بدنهی ملت اش یکی میشود. این فرد در ارتباط با هم میهن خود که به طبقه ای دیگر تعلق دارد ، هیچ احساس مشترکی ندارد. او تنها فاصله ای که میان وی با افراد سایر طبقات هست را مشاهده میکند. این تفاوت در کاربرد زبانی و همینطور عرف پوشش نیز بازتاب داشته است. در دوران پیش از انقلاب فرانسه آریستوکرات های اروپایی ترجیحا به زبان فرانسوی صحبت میکردند. طبقهی سوم جامعه از زبان بومی استفاده میکردند ، در حالی که طبقات پایین تر جمعیت شهری و روستائیان گویش های محلی، لهجهها و زبان های خاصی به کار میبرند که اغلب برای افراد تحصیل کرده قابل درک نبود. طبقات مختلف به طور متفاوتی لباس میپوشیدند. هیچکس نمیتوانست در تشخیص طبقهی فرد ناآشنا که در جایی اتفاقی او را می دید اشتباه کند.
📌انتقاد اصلیای که در مورد برابری افراد در مقابل توسط مدیحهسرایان روزهای خوب گذشته مطرح میشود این است که این برابری امتیازات مربوط به شان و مقام گذشته را از میان برده است. آنها میگویند که این برابری جامعه را “اتمیزه” کرده ، و با منحل کردن زیربخش های ارگانیک ، آنها را به توده های “بیشکل” تبدیل کرده است. تودهها اکنون دست بالا را دارند و ماتریالیسم پست آنها جانشین استانداردهای اصیل و باشکوه دوران گذشته شده است. پول پادشاهی میکند. افراد کاملا بیارزش از ثروت و فراوانی بهرهمند هستند، در حالی که اشخاص مستحق و ارزشمند آنچه را که انتظار دارند به دست نمیآورند.
📍ضمنا این انتقاد بیانگر این است که پیش از انقلاب فرانسه آریستوکرات ها با فضایلشان مشخص میشدند و مقام و منافعشان را مدیون برتری اخلاقی و فرهنگیشان بودند. چنین افسانهای میبایست از اعتبار بیفتد و کم ارزش شود. بدون اظهار هرگونه قضاوت اخلاقی، مورخین نمیتوانند تاکید نکنند که آریستوکراسی والای کشورهای اصلی اروپا از نسل سربازان ،درباریان و فاحشگانی هستند که در نزاعهای مذهبی و مشروطهی قرون شانزده و هفده ، به طرز زیرکانهای جانب گروهی را گرفته اند که پیروزمندانه در کشورهای مربوطه بر سر قدرت باقی ماندهاند.
در همان حال که محافظهکاران و مخالفین “پیشروی” سرمایه داری با ارزیابی مبنی بر استانداردهای قدیم مخالف هستند، اما با محکوم کردن استانداردهای جامعه سرمایه داری نیز همسو هستند. آنان مسئله را اینگونه میبینند : افراد سبکسر بیارزش به جای آنانی که شایسته دست یافتن به ثروت و اعتبار بودند به این جایگاه دست یافته اند. هر دو گروه وانمود میکنند که هدفشان جایگزینی روش های “توزیع” عادلانه تر به جای روش های آشکار ناعادلانه ای است که تحت نظام لسه فر سرمایه داری شایع است.
🔖 تا به این لحظه، هیچکس مدعی این موضوع نبوده که تحت نظام بیقید سرمایه داری، افرادی که به بهترین نحو- از منظر استانداردهای فناناپذیر ارزشی – زندگی شان را میگذرانند باید برتری داشته باشند. آنچه که دموکراسی سرمایهدارانه بازار ایجاد کرده ، پاداشی برای مردم بر طبق شایستگی های “واقعی”شان ، ارزش ذاتی و مقام اخلاقی شان نیست. آنچه که فرد را کمابیش کامیاب میسازد ارزیابی وی از توزیع اصول مطلق عدالت نیست، بلکه ارزیابی افرادی است که منحصرا معیارهایی از خواستهها، نیازها و اهداف شخصیشان را بر آورده میسازد. این دقیقا همان معنایی است که نظام دموکراتیک بازار مدنظر دارد. مصرفکنندگان افراد برتر هستند ، به عبارتی مقتدرند. آنها میخواهند خواسته ها و نیازهایشان ارضا شود.
میلیون ها نفر نوشیدن پینکاپینکا ، نوشیدنیای که توسط شرکت پینکاپینکا تولید میشود را دوست دارند. میلیون ها نفر داستان های پلیسی ، صنعت سینما ،روزنامه های مصور،گاوبازی ،بازی بُکس، ویسکی، سیگار، آدامس دوست دارند. میلیون ها رای از دولت ها خواهان مسلح شدن و برپاکردن جنگ هستند. بدین سان، کارآفرینانی که به بهترین و ارزانترین نحو تمام آنچه که برای ارضای نیازها و خواسته هاست را تامین کنند با موفقیت ثروتمند میشوند. آنچه که در غالب اقتصاد بازار میگنجد قضاوت های آکادمیک ارزشی نیست، بلکه ارزشگذاری واقعی توسط مردمی انجام میشود که به خریدن یا نخریدن کالاهایی میپردازند.
به غرزنهایی که در مورد ناعادلانه بودن نظام بازار گله میکنند، تنها یک نصیحت میتوان : اگر میخواهی به ثروت دست پیداکنی ،پس سعی کن عامه مردم راز از راه ارائهی کالاهایی ارزانتر یا بهتر خرسند کنی. سعی کن پینکاپینکا را با ترکیبی از سایر نوشیدنی ها جایگزین کنی. برابری در مقابل قانون این قدرت را به تو میدهد که با هر میلیونری به رقابت بپردازی. اگر از چاکلت کینگ، ستاره سینما و قهرمان بوکس – در بازاری که توسط محدودیت های تحمیلی دولت مشوش نشده باشد- پیش نیفتی ، صرفا تقصیر توست.
اما اگر ترجیح میدهی که ثروتمند باشی، شاید بهتر باشد وارد تجارت و یا بازی بوکس حرفه ای شوی، البته میتوانی با نوشتن شعر یا فلسفه بافی به رضایتمندی برسی ، انتخاب با خود توست. بی شک، در حالت دوم نمیتوانی به اندازهی آنانی که به اکثریت مردم خدمترسانی میکنند پول به دست آوری. این موضع قانون دموکراسی اقتصادی بازار است. آنهایی که نیازهای تعداد کمتری از مردم را برآورده میسازند تنها معدودی از آرای مردم – دلارها – را نسبت به آنهایی که خواستههای مردم بیشتری را ارضا میکنند به خود اختصاص میدهند. در پول درآوردن ،ستاره سینما از فیلسوف و کارخانه دار پینکاپینکا از سازنده سمفونی ها پیشی میگیرد.
درک این موضوع که برای ایجاد امکان رقابت جهت دستیابی به پاداش از سوی جامعه ، نیازمند گسترش نهادی اجتماعی هستیم اهمیت دارد. نمیتوان افراد ناقص الخلقه که طبیعت در مقایسه با بسیاری از افراد نسبت به آنان تبعیض قائل شده را به کلی حذف کرد یا از تعداد آنها کاست. نمیتوان این واقعیت را تغییر داد که بسیاری مریض به دنیا میآیند یا بعدها در زندگی ناتوان میشوند. ساز و برگ بیولوژیکی یک انسان به طور جدی زمینه ای که فرد میتواند خدمت رسانی کند را محدود میسازد. گروهی که قدرت اندیشیدن مستقل دارند همچون خلیجی غیرقابل دسترس از آنهایی که این توانایی را ندارند منفک میشوند.
🔚پایان
📚📖 ذهنیت ضد سرمایهداری ، لودویگ فون میزس ترجمه سعید قاسمینژاد و لیونا عیسی قلیان