علمگرایی (علمیگری یا ساینتیزم یا اصالت علم) از جمله واژههایی است که معمولاً با بار معنایی منفی مورد استفاده قرار میگیرد. در بسیاری از مواردی که سخنی از این مفهوم به میان میآید پس از ارائه یک تعریف اجمالی یا حتی بدون ارائه هیچ تعریفی بحث به “خطرات” یا “تهدیدات” علمگرایی برای #علوم انسانی و #فرهنگ #بشری میرسد. اما برای پیشبرد بحثهای دقیقتر ابتدا باید تا حدودی روشن شود که منظورمان از علمگرایی چیست و علتهای به وجود آمدن آن کدامند. تا کنون تعریفهای متعددی از علمگرایی ارائه شده است و به همین علت اندیشیدن در باره این مفهوم بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهایی که در تعریف آن در نظریات اندیشمندان گوناگون وجود دارد، اگر غیر ممکن نباشد دستکم ساده نخواهد بود. به هر رو، هر تعریفی که از علمگرایی داشته باشیم باید بپذیریم که این پدیده در بیشتر موارد در واقع محصول خوشبینی احیاناً بیش از اندازه به علوم #تجربی است که گاهی به روایتهای کمابیش افراطی از حدود و ثغور و تواناییهای این علوم میانجامد.
واقعیت اینست که علوم تجربی و #تکنولوژی های وابسته به آنها که امروزه در پدیده واحد “تکنوساینس” به هم پیوستهاند در طول سه قرن گذشته پس از #انقلاب #علمی قرن هفدهم دستاوردهای چشمگیری داشتهاند که حتی بدبینترین ناقدان دوران معاصر هم نمیتوانند آثار شگرف و دورانساز آن را انکار کنند. چنانکه میدانیم بسیاری از این دستاوردها بدون تکیه بر روششناسی بیسابقه علوم تجربی اساساً قابل حصول نبوده و نیستند و این “روششناسی” سختگیرانه علوم تجربی و استانداردهای سطح بالای آنهاست که باعث میشود علوم تجربی بازنمایی موفقی از #واقعیت #جهان داشته باشند که بر اساس آن میتوان به پیشرفتهای #تکنولوژیکی دست پیدا کرد. البته در مورد روش علوم طبیعی مباحث فراوانی در طول قرن بیستم و دو دهه آغازین قرن بیست و یکم در جریان بوده است و عدهای حتی وجود یک یا چند روششناسی قابل صورتبندی برای علوم گوناگون طبیعی را منکر شدهاند اما در زمینه اهمیت و دورانساز بودن دستاوردهای علم و تکنولوژی اختلافی در بین محققین وجود ندارد. این پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی شگرف زمینه باور به تواناییهای نامحدود علم را در فرهنگ معاصر ایجاد کرده اند و علمگرایی در واقع ریشه در همین باور دارد.
بررسی مختصر دیدگاه اصالت علم یا علمگرایی در فلسفه معاصر
علمگرایی را به صورت تقریبی میتوان اعتقاد به این دیدگاه دانست که تنها علم میتواند دانش و یا باور عقلانی برای ما به ارمغان بیاورد و اینکه تنها علم میتواند به ما بگوید چه چیزی وجود دارد و پاسخ تمام سوالات وجودی و یا حتی اخلاقی ما یا توسط علم داده شده و یا در آینده داده خواهد شد. البته این یک نسخه بسیار قوی از علمگرایی است که دسترسی به حقیقت عینی را در انحصار علم و روش علمی میداند و تمام انواع دیگر راههایی را که ممکن است برای این منظور به رسمیت شناخته شوند درخور اعتماد و اعتنا نمییابد. تعاریف ضعیفتری از علمگرایی هم وجود دارند که ورود علم به برخی از ساحتها را موجه نمیشمارند و برای مثال عقل سلیم و یا اندیشه فلسفی را نیز واجد اعتبار در دستیابی به حقیقت میدانند. البته نسخههای قوی علمگرایی هم طرفدارانی دارد که دلایلی هم برای ادعای خود اقامه میکنند. در بخشهای بعدی با تفصیل بیشتری به انواع گوناگون علمگرایی و دلایل باورمندی به آنها و نقد آن دلایل خواهیم پرداخت.
در برخی موارد علمگرایی به دیدگاهی اطلاق میشود که مطابق آن تنها چیزهایی که در علوم طبیعی در مورد آنها بحث میگردد وجود دارند (علمگرایی وجودشناختی). برخی دیگر علمگرایی را به این ادعا میشناسند که علوم طبیعی باید روشهای علوم انسانی را مورد استفاده قرار دهند تا به نتایج قابل اعتنا درباب حقیقت جهان عینی دست یابند و یا اینکه اساساً علوم طبیعی باید جایگزین علوم انسانی شوند (علمگرایی روششناختی). در هر صورت میتوان دید که در استفاده از این کلمه معناهای متفاوتی مراد میگردد اما اغلب کلمه علمگرایی بر این تز دلالت دارد که در یک گستره خاص و یا در حالت کلی، تنها علوم طبیعی میتوانند تولید دانش و یا باور عقلانی کنند و به همین دلیل ما باید به منابع غیر علمی تولید باورها که در زندگی روزمره از آنها استفاده میشود، نظیر دروننگری (introspection) و یا حافظه (memory) بیاعتماد باشیم. بنابر نظر طرفداران این نوع از علمگرایی دلایل تجربی خوبی وجود دارند که مارا متقاعد سازند منابع غیرعلمی پدیدآورنده باور غیرقابل اعتماد هستند و اگر بنا داریم جهان و یا خودمان را به درستی بفهمیم و یا چیزی از جهان و خودمان بدانیم باید منحصراً به علوم تجربی اعتماد کنیم. این تز را معمولاً به عنوان علمگرایی شناختشناسانه (epistemological scientism) میشناسند.
در حالت کلی و در نگاه اول به نظر میرسد که تعاریف گوناگون #علمگرایی چنانکه مورد استفاده فیلسوفان معاصر است دارای نوعی شباهت خانوادگی ویتگنشتاینی با همدیگر باشند اما محورهای زیر را نیز میتوان به عنوان ویژگیهای تقریبی علمگرایی در تداول امروزی آن مطرح کرد:
1- احترام زیاد برای دستاوردهای علوم تجربی و هرچیزی که لقب افتخارآمیز “علمی” را به دوش میکشد.
2- اطمینان متهورانه به دستاوردهای علم در آینده برای مثال در رسیدن به یک “تئوری همهچیز” (Theory of Everything) و یا حل هرگونه مسأله جالب توجه در باب واقعیت.
3- اعتقاد به این اصل که روشهای علوم طبیعی تنها روشهای باارزش تحقیق هستند و در نهایت جایگزین تمام روشهای دیگر خواهند شد.
4- باور به اینکه تمام رشتههای غیر از علوم طبیعی یا باید تحت تسلط علوم طبیعی باشند یا اینکه به دلیل بیارزش بودن رد شوند.
5- اینکه تمام راههای حصول دانش و فهم در ذات خود یا علمی هستند و یا باید باشند.
البته همه این موارد باید به صورت مفصل بررسی شوند تا مشخص شود چه حالتی از پایبندی به آنها را میتوان علمگرایی دانست. برای مثال در مورد نخست اگر دانشمندی پیدا شود که برخی از بحثها به صرف علمی نبودن از محدوده بحث خارج کند و فاقد اهمیت بداند یا درگیری دائم با برچسب علمی داشته باشد احتمالاً میتوان گفت که چنین کسی گرایشات علمگرایانه دارد. اما اگر کسی پیدا بشود که به عمد یا از روی جهل لقب “علمی” را به مباحثی کاملاً غیر علمی نسبت بدهد با علمگرایی طرف نیستیم. بلکه با خطای دیگری طرفیم که باید در جای خود به آن بپردازیم. در مورد “تئوری همهچیز” نیز ملاحظاتی در کار است و صرف پرداختن به آن به معنی التزام به علمگرایی نیست.

سوزان هاک فیلسوف علم معاصر انگلیسی در یکی از مقالههای مشهورش که در نقد روحیه علمگرایانه نوشته شده است ضمن استفاده از معنی منفی برای علمگرایی شش علامت را برای پیبردن به غلبه نابجای روحیه علمگرایانه بر میشمرد:
1- استفاده از کلمات “علم”، “#علمی”، “#دانشمند” و عبارت “از لحاظ علمی” به عنوان یک برچسب افتخار آمیز و یک امتیاز معرفتشناسانه.
2- به کار بردن روشها، رفتارها، زبان فنی و نحوه حرف زدن دانشمندان بدون توجه به اینکه آیا در موارد مورد نظر کاربردی دارند یا نه.
3- درگیری دائمی با مسأله مرزبندی و ترسیم مرزهای دقیق میان علم واقعی و شبهعلم متقلب.
4- دلمشغولی فراوان به مسأله روش علمی برای اینکه نشان دهند علم به چه دلیلی تا بدینپایه موفق بوده است.
5- نگریستن به علم برای یافتن پاسخ پرسشهایی که بیرون از دامنه علم هستند.
6- انکار کردن یا زیر سوال بردن مشروعیت یا ارزش سایر انواع تحقیق به غیر از علم، یا ارزش سایر فعالیتهای غیر تحقیقی انسانی نظیر #شعر یا #هنر.
البته باید خوب دقت کنیم که تنها درصورتیکه تمام این علایم یا اکثر آنها در یک نوشته یا در کار یک محقق پیدا بشود ظن علمگرایی میرود و با صرف دیدن یکی از این نکتهها نمیتوان گفت که با علمگرایی ارتدکس طرف هستیم. مخصوصاً موارد پنجم و ششم علامتهایی بسیار مهم هستند که معمولاً به وفور در ادبیات علمگرایان یافت میشوند.
“Six signs of scientism”, Haack, Susan, Logos & Episteme, volume 3, 1, 75-95, 2012.
سینا فلاحزاده