📍کارل رایموند پوپر در آغاز جوانی و همزمان با اوج گیری انقلاب بلشویکی روسیه، مدتی به مارکسیسم گرایش یافت، سپس به سوسیالیسم روی آورد و در نهایت متمایل به اصول اخلاقیِ فیلسوف آلمانی، ایمانوئل کانت شد. شکلگیری نظامهای توتالیتر در شوروی و آلمان و نیز تصرف زادگاه او توسط ارتش نازی، بر زندگی و نگرش سیاسی پوپر تأثیر گذاشت و او را به جبهه فیلسوفان سیاسی لیبرال و منتقد جوامع بسته و حکومت های تمامیت خواه، راند.
تأملات فلسفی پوپر از نگارش پایان نامه دانشجویی او با عنوان «روش شناسی در روانشناسی تفکر» آغاز شد و به خلق آثاری برجستهای در حوزه فلسفه سیاسی و فلسفه علم منجر شد. کتابهایی چون «نقد تاریخیگری»، «منطق اکتشاف علمی»، «حدسها و ابطالها»، «شناخت عینی»، «جستوجوی ناتمام» و «جامعه باز و دشمنانش» از مهمترین آثار او به حساب میآیند.
🔅هستی شناسی و روش پوپر
حلقه وین مهمترین نحله فکری و روشی عصر پوپر بود که گونهای از پوزیتیویسم جدید را تبلیغ میکرد. از این منظر، پوزیتیویسم اثبات جزء به جزء به صورت مشاهده و استنباط، نهایتاً به اثبات کلی میرسد. پوپر قاعده «ابطالپذیری» را جایگزین «اثباتگرایی» کرد و کتاب منطق اکتشافات علمی را در همین زمینه به رشته تحریر درآورد. به عقیده او قوانین علمی، قابل اثبات نیستند اما قابل آزمایش و ابطالند.
بخش دیگری از ساحت هستیشناسی پوپر از نگاه او به انسان سرچشمه میگیرد. پوپر با عاریت گرفتن این پیام فلسفی کانت که « بدون فهم انسان، درک هیچ پدیده سیاسی ممکن نیست»، به این باور اساسی دست یافت که فردیت انسانها جدای از اجتماع (امت واحده، وحدت قومی و یا وحدت ملی) فینفسه ارزشمند است و نباید آنان را در خدمت آرمانشهرها و ناکجا آبادهای دستنیافتنی قرار داد. بنابراین، با نفی اصالت تاریخ به انتشار کتاب «فقر تاریخیگری» مبادرت ورزید و افلاطون، هگل و مارکس را به خاطر اتوپیائیسم (آرمانگرایی) و تاریخ باوری (پیشگویی تاریخی) مورد نقد قرار داد. به نظر او افلاطون در جمهوریت با طرح نظریه «فیلسوف شاه» و نیز مارکس با طرح نظریه حرکت تاریخ به سمت سوسیالیسم به نفی آزادی های فردی و فکری مبادرت کرده و مسیر تفکر در باره آینده بشر را مسدود کرده اند. او میگفت برخی به دنبال اصالت دادن و معنا کردن تاریخ هستند در حالیکه تاریخ هیچ معنایی جز آنچه ما به آن میدهیم، ندارد.
به عقیده پوپر، هم افلاطون و هم مارکس به دنبال نوعی «مهندسی اجتماعی آرمانگرایانه» و یا نوعی «سود نگری کلی» بودند در حالی که آرمانها به مرور زمان تغییر میکنند و دست آخر جز رنج اضافی، چیزی برای مردم باقی نمیماند. از اینرو وی «مهندسی اجتماعی جزء به جزء» و یا اصطلاحا « سودنگری منفی» را پیشنهاد کرد؛ چرا که به گفته او، حتی اگر چنین طرحی شکست بخورد کل جامعه را در خسران و زیان فرو نمیبرد. پیشگیری از جنگ، مبارزه با رفع تبعیض نژادی، مقابله با انفجار جمعیت و تلاش برای گسترش آموزشهای همگانی از مصادیق این نوع سودنگری منفی به شمار میآید.
💡مفهوم جامعه باز و جامعه بسته💡
آنچه بیش از همه، اندیشه پوپر را در معرض چالش جدی قرار داد و بر معروفیت او نیز افزود، انتشار کتاب « جامعه باز و دشمنانش» بود که می خواست به کشف رابطه میان فلسفه علم و فلسفه حکومت بپردازد. . پوپر در این کتاب تلاش می کند تا براساس همان منطق اکتشافات علمی به طرح فلسفه و دیدگاه سیاسی خود اقدام نماید. او اصطلاح جامعه باز را از «هانری برگسون» فیلسوف فرانسوی به عاریت گرفته بود و معتقد بود چون براساس قاعده ابطالپذیری، هیچکس به تمام حقیقت دسترسی ندارد، بنابراین مردم با عقاید مختلف باید بتوانند آزادانه و مسالمتآمیز در کنار هم زندگی کنند و جامعهای که نهادهایی برای تضمین این آزادیها در خود داشته باشد و نیز حکومت، خود را در مقابل مردم و منتقدان منعطف و پاسخگو بداند، مصداق جامعه باز است.
به عقیده او، همانگونه که ما به دنبال علم نقدپذیر هستیم باید به دنبال جامعه و حکومت در معرض نقد و انتقاد نیز باشیم. از همین دریچه، او برای نقادی ریشههای توتالیتاریسم( به عنوان عامل محدود کننده جامعه باز)، به سراغ آرای فلسفی افلاطون، هگل و مارکس رفت تا ثابت کند که اینها به جای اینکه مشخص کنند «چه نوع حکومتی مناسب بشر است؟» به دنبال این بودند که «چه کسانی باید حکومت کنند» و با حرکت تاریخ «چه سرنوشتی در انتظار بشریت است؟».
◼️ این اندیشه های کل گرا، اتوپیایی و تاریخ باور، به نقد ناپذیری علوم و شکل گیری جوامع بسته و توتالیتر کمک کرده و از دشمنان«جامعه باز» به حساب می آیند. در هر صورت، پوپر این سؤال اساسی افلاطون که «چه کسی باید حکومت کند؟» را به «چگونه باید حکومت کند؟» تغییر داد.
🔘پوپر اگر چه منتقد مارکسیسم و نازیسم است اما دموکراسی های غربی را هم یکسره تحسین نمی کند. از نظر او کارکرد دموکراسی فقط در برگزاری انتخابات و شیوه نصب حاکمان نیست، بلکه مکانیزمی برای نقد بی خطر و عزل مسالمت آمیز حاکمان نیز مبدل شود. در چنین جامعهای، حکومت باید خود را در مقابل مردم و منتقدان منعطف و پاسخگو بداند. در غیر این صورت، مردم باید قادر باشند تا به شیوههای مسالمتآمیز مانند انتخابات (و نه به شیوههای قهرآمیز مثل کودتا و انقلاب) به عزل حاکمان مبادرت ورزند. از این رو دموکراسی چون به نهادهایی برای مقابله و گذر از دیکتاتوری مجهز شده است، بنابراین میتواند به استقرار جامعه باز کمک کند.
در مجموع، پوپر بر خلاف مارکس، باور داشت که آزادی مهمتر از تساوی و «اصلاح» مقدم بر «انقلاب» است و تاکید داشت که «انقلابها برنامهریزی نمیشوند بلکه به خاطر رفتار ناصواب حکومتها، اتفاق میافتند. از اینرو به خاطر انقلاب و خشونت، باید به جای مردم، حاکمان را مورد سرزنش قرار داد». همین دیدگاهها باعث شد تا از وی به عنوان فیلسوف هوادار نظام لیبرال دموکراسی یاد کنند.
بازتاب اندیشه پوپر در میان ایرانیان
آشنایی ایرانیان با اندیشه های پوپر از سال ۱۳۵۱ شمسی با ترجمه دو کتاب «فقر تاریخیگری» و «انقلاب یا اصلاح» آغاز شد که همراه با اوج گیری جنبش های چپ مارکسیستی و نیز جنبش های چپ اسلامی متاثر از عقاید علی شریعتی برگرفته از نظریات فرانتس فانون و گونهای از سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم فرانسوی بود که جملگی در تدارک انقلاب بودند و گوش شنوایی برای شنیدن اندیشههای اصلاحی پوپر وجود نداشت.
از اینرو، عقاید پوپر عمدتا در سالهای بعد از انقلاب و از طریق افرادی نظیر عبدالکریم سروش تحت عنوان فلسفه علم، وارد مراکز آکادمیک و دانشگاهی ایران شد و ذیل رشته فلسفه قرار گرفت. تا زمانیکه سروش با جریان حاکم بر شورای انقلاب فرهنگی همراهی داشت، تبیین و تفسیر اندیشه پوپر از سوی او قابل تحمل بود اما به تدریج سخن گفتن در باره فلسفه پوپر و بویژه این ایده که « براساس قاعده ابطالپذیری هیچکس به تمام حقیقت دسترسی ندارد» با حساسیت هایی مواجه شد و حتی عبدالکریم سروش از سوی منتقدینش به «نسبی انگاری» متهم شد.
دیدگاههای پوپر در سالهای بعد از انقلاب اسلامی از سوی دو طیف فکری مورد انتقاد جدی قرار گرفت. نخست متفکرین شیعه که نفی اتوپیا و ترسیم جامعه ایدهآل از سوی پوپر را با نفی مهدویت و ظهور منجی عالم بشریت، یکسان تلقی میکردند و دوم هایدگریستهای ایرانی نظیر احمد فردید و رضاداوری اردکانی که تفکر پوپر را دفاعیهای جانبدارانه از سرمایهداری و لیبرال دموکراسی حاکم بر کشورهای غربی می دانستند. رضا داوری حتی ادعا کرد که کتاب «جامعه باز و دشمنانش» نه در رد افلاطون، بلکه در رد تئوری ولایت فقیه نوشته شده است. هرچند، موضعگیریهای مغرضانه پوپر درباره جنگ اول خلیج فارس و به کارگیری این جمله که «برای صلح باید جنگید» او را در معرض نقدهای جدیتری نیز قرار داد.
در سالهای بعد از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و استقرار گفتمان اصلاحی و مردم سالاری،، اندیشه های پوپر مجددا مورد بازخوانی قرار گرفت؛ اگر چه تفسیر پوپر از دموکراسی و تغییر حاکمان با رای مستقیم مردم، با برخی مبانی قانونی و حقوقی نظام جمهوری اسلامی همخوانی نداشت. در قانون اساسی ایران، برخی اصول حتی از طریق انتخابات و رای مردم تغییرناپذیر است و تغییر در آن دگرگونی در ماهیت حکومت تلقی میشود. بنابراین چنین نظامی، با جامعه باز مورد نظر پوپر که در آن انتخابات منشأ تغییر نه تنها رویهها بلکه حاکمان است، نمی توانست سازگاری تام داشته باشد. با وجود این ، گفتمان عقلگرایی پوپر مبنی بر دوری جستن از ایدئولوژیهای تمامیتخواه و خشونت طلب و نیز ترجیح گفتمان اصلاحطلبی مسالمتآمیز بر انقلابگری خشونتآمیز، همچنان مورد توجه و اقبال قاطبه روشنفکران و کنشگران سیاسی جامعه امروز ایران است.
قاسم خرمی