خشونت در زمرۀ بارزترین تجلیات به اوج رسیدن تناقضات موجود در یک سیستم در آستانۀ گذار است، چنانکه بدون آن گذر از وضع موجود به وضع بعدی و تغییر ماهوی یک امر تاریخی، خواه به سمت بهتر شدن، خواه به سمت بدترشدن، اساساً ممکن نیست. بنابراین دعوت به صلح و آرامش در تجلیگاههای تاریخی چیزی نخواهد بود مگر یک ژست سانتیمانتال متوهّمانه. در واقع، و به بیانی که ایبسا طنینی نامأنوس داشته باشد، خشونت در عرصۀ تاریخ ادامۀ همان امر سیاسی است که بخصوص در گذرگاههای تاریخی در لباسی متفاوت از آنچه معمولاً میشناسیم خود را آشکار میکند. اما از سوی دیگر این نوشتار مویّد و مروج خشونت نیز نیست و بدان تشویق نمیکند و هر خشونتی را در صورت وقوع مشمول مجازات بر اساس قانون میداند.
با این مقدمه اکنون باید گفت که حوادث این روزها مملو از خشونت است؛ خشونت از جانب حکومت و خشونت از جانب معترضان. در این میان اما مهمترین تفاوت خشونت در نزد حکومت و خشونت در نزد معترضان همانا سیستماتیک بودن خشونت در نزد حکومت و غیر سیستماتیک بودن آن در نزد معترضان است. البته در این میان کنشگرانِ عموماً خارجیای نیز وجود دارند که بر مبنای منافع ملی خود، که در اصل اکثراً در تضاد با آرمانهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است، به نحو سیستماتیک به بخشی از خشونت در نزد معترضان دامن میزنند یا میکوشند آن را از بیرون هدایت کنند. در این معنا ادعای دخالت خارجی در ناآرامیهای ادعای غلطی نیست. اما وزن این بخش از خشونت در نزد معترضان بسیار کمتر از آن است که توهم توطئۀ مقامات جمهوری اسلامی با اصرار فراوان مایل به بزرگنمایی بیش از حد آن به منظور بریساختن خود از خطاهای بنیادینی است که چندین دهه مرتکب شده است. خطاهایی که وضع کنونی بیشتر ریشه در نتایج آنها دارد تا در برنامهریزیهای آنچه جمهوری اسلامی با مفهوم کلی «دشمن» از آن یاد میکند.
باری، خشونت در نزد معترضان از جنس خشونت موردی است و نه یک خشونت سیستماتیک دولتی، به این معنا که خشونت فردی و متکثر معترضان عموماً برخاسته از رانههای شخصی ایشان در یک «اینجا و اکنون» است و نه برآمده از یک دستگاه نظاممند ایدئولوژیک همراه با بازوهای اقتصادی و نظامی تغذیه شده از منابع ملی طی سالیان. در یک کلام، خشونت جمهوری اسلامی در قبال معترضان یک خشونت سازمانیافتۀ دولتی است در حالی که خشونت معترضان از جنس خشونت فردی یا در مواردی گروهی صرف است. به همین دلیل است که یک قتل سیستماتیک دولتی، حتی اگر در نهایت توسط یک فرد تکین وابسته به سیستم تحقق پذیرفته باشد، به لحاظ ماهوی همسنگ یک قتل شخصی توسط یک فرد بر اساس تصمیم شخصی نیست. به عنوان مثال کشتار یهودیان توسط آلمان نازی جنایتی منفور علیه بشریت است، اما نه صرفاً به این دلیل که تعداد زیادی انسان بیگناه در آن قربانی شدند، بلکه به این دلیل که این کشتار یک کشتار دولتی، سیستماتیک و ایدئولوژیک در قلب اروپا و مدرنیته بود. به همین دلیل است که، برای مثال، در میدان جنگ نیز که بزرگترین عرصۀ کشتار و تجاوز است باز هم فرق است بین قتل یا تجاوز توسط یک سرباز بر مبنای رانههای شخصی و قتل یا تجاوز سیستماتیک نظامی بر مبنای یک فرمان از بالا؛ اگرچه هر دو در انتها به دست یک سرباز تکین صورت پذیرفته باشند. در مورد نخست فقط یک فرد تکین مسئول و مجرم است، اما در مورد دوم از صدر تا ذیل یک نظام مسئول و مجرم است؛ آن هم جرمی که مجازات فرد عامل تکین در آن به هیچ عنوان به معنای ختم پرونده نبوده و گناه آن جرم سیستماتیک ایبسا دههها بر دوش نسلها سنگینی کند و صدها نفر را به پای میز محاکمه بکشاند.
در این معنا خشونتی که از جانب معترضان دامان افراد وابسته یا حتی ناوابسته به جمهوری اسلامی را گرفته است با خشونت سیستماتیکی که جمهوری اسلامی در قبال معترضان اعمال میکند، به رغم شباهت ظاهری، از بن و پایه و از حیث ماهوی کاملاً متفاوت است. در جهانی که ما در آن زندگی میکنیم نظامی که از خشونت سیستماتیک علیه برخی از شهروندان خود استفاده میکند به رغم همۀ تلاشها از تبعات این کار رهایی نخواهد یافت.
حامد صفاریان