19.9 C
تهران
سه‌شنبه 4 مهر 1402 ;ساعت: 06:56
کافه لیبرال

سازوکار فنی دروغپردازی اصلاحطلبان درباره دموکراسی

📍اصلاحطلبان ایران بر خلاف همتایان غربی خود که عموما بر اصلاح امور نظر داشته اند هرگز به درک مبانی و اصول ساختارها نائل نیامده اند چه برسد به اینکه بتوانند چیزی را اصلاح کنند.یعنی در واقع واجد بیشعوری تئوریک بوده سوای اینکه دستانشان هم فلج بوده و عملا هیچ توانی برای اصلاح ساختاری ندارند که خود نیز از بدو تاسیس در بی امکانیِ اصلاح در بن بست افتاده است.

یکی از مغلطه کاران اصلاحطلب داوود فیرحی از عناصر دانشگاه تهران بود،که با مغشوش کردن تعاریف و بی توجهی به اصول دموکراتیک قصد داشت ساختار قرون میانه را بزک کند و به جای دولت مدرن بنشاند.او اخیرا کرونا گرفت و فوت کرد.

و طبق سنت مرده پرستی ایرانی سیل پیامهای تحسین و تسلیت روانه شد بدون اینکه اساسا پرسش شود خدمت او به سیاست ورشکسته ما چه بود!

🔻او از ابتدا توتالیتاریسم مستقر را نوعی دموکراسی قالب میکند و نام شورای شیعی بر آن میگذارد.خودش اشاره دارد که دموکراسی غربی لیبرال بر فرد و حق طبیعی و حقوق بشر استوار است و مبانی فقهیِ ضد سکولار و ضد آزادی نظام دینی را توجیه میکند.

.حال سوال اینست که چنین کلاهبرداری را چرا باید با نام دموکراسی مزین و بزک کرد؟

دموکراتیک شدن در مقام توسعه سیاسی ناگزیر به حدی از لائیسیته و سکولاریسم است.بدون آنها دموکراسی وجود ندارد.اینها ستونهای ذاتی دموکراسی هستند.ذاتی بودن یک عنصر یعنی خدشه به آن عنصر ذات پدیده را به مخاطره می افکند و در نتیجه خود ویرانگر است.او قصد داره ساختمانی بسازد که نه ستون دارد نه شالوده نه اجر و ملات!اسم آن را هم “خانۀ مدرن سنتی شیک” گذاشته!

🔘بدون قانونی که قیمومیت نهاد دین اعم از کلیسا و فقه و غیره را از سر دولت کوتاه کند،عملا دموکراسی آب در هاون کوبیدن است و ذاتش بی ذات شده است.پس دیگر دموکراسی نیست!او سر خواستهای قرون وسطایی خود را کج نمیکند تا وارد بنی بزرگ دموکراسی شود بلکه دموکراسی را از شکل می اندازد تا با دین جمع پذیر باشد.او با دروغزنی جوری وانمود میکند که گویی هیچ تعارضی بین خواستهی سکولار دموکراسی و فقه وجود ندارد.

او در بررسی آرای فقها در نظریۀ امامت دخل تصرف در مال و امور مومنین را مشروط به اجازه معصوم و با دلیل و استدلال می داند.مشکل همینجاست که او تصور دارد اذن و دلیل شرعی برای هر رفتاری با مخالفان از جمله بی دینها و بهاییان و یهودیان و غیره میتواند شرع را از بحران تمامیتخواهی نجات دهد.چون احکام جزمی قرون وسطا خودبسنده و ضد عقلی و ضد اومانیسمی و از مرجع بالاتر و آسمانی صادر می شوند این پتانسیل را ندارند که بتوانند حدودی را منطبق بر حقوق بشر مدرن مدون کنند و بر قدرت تمامتخواه تئولوژی لگام نهند.او با شیادی همزمان،هم نظریه ولایت فقها را دموکراتیک می داند هم نظریه نفی ولایت آنان را!

هم آخوند خراسانی هم انصاری که فقهای مخالف تصرف نهاد قدرت هستند را دموکرات می داند هم مخالفان بنیادگرایشان را.چنین فهمی از موضوع او را از حد همان بنیادگراها هم پاینتر می آورد.طبق نوشته خودش انصاری دید ایجابی هم ندارد و تمام حکام عصر غیبت را غاصب و باطل دانسته و مثلا مالیات دادن را درست نمیداند.

حالا چگونه همین فرد با دموکراسی نسبت می یابد ؟فقط فیرحی می داند.از این منظر نوگرایی ادعایی اینان همچنان در گرداب ارتجاع غوطه ور است.حتی می گوید نائینی حکومت مشروطه را هم غاصب حق امام دانسته اما در مقابل سلطنت استبدادی کم خطر تر می داند.پس رگه های ارتجاعی در گرایش مترقی تر فقها هم موجود است.

🔘وقتی به تعارض مشروطه/مشروعه می رسیم بغرنج ایشان روی سیاهتر خود را نشان می دهد.دموکراسی دینی را واجد محدودیت توسط دین در حاکمیت مردم می داند اما همچنان برای آن واژه دموکراسی را جعل می کند.دموکراسی دینی تنها جعل کلامی است به محض التزام به دین در مقامِ قیم ،دموکراسی میان تهی خواهد شد و معنایش از دست می رود.خطاهای بازرگان و محمد خاتمی را اکنون فیرحی نمایندگی می کند.در واقع تفکر او دیرآمده و عقب مانده است و بدین سان از بنیادگرا نه تنها پیشروتر نیست بلکه در خدشه و ضربه به موضوع دست کمی ندارد.

قماش”فیرحی ها”اصولا از جریان اصلی پرت هستند که طی آن حرکت از مبدا هایی دینی مثل رفرمیسم غربی به عبور از آن منجر شد و در واقع ذیل عنوان دینی قرار گرفتن حکومت ملغی شد نه اینکه از خاستگاه دینی برای مشروعیت تراشی برای قیمومیت دین بر دموکراسی و در نتیجه به انحطاط کشیدن دموکراسی (سو)استفاده شود.

تنفس مصنوعی دادن به پروژه شکستخورده و جسد اسلام رحمانی در برابر اسلام فقاهتیِ طرف اصلی هستۀ قدرت در توتالیتاریسم شغل امثال فیرحی بود.شغلی که اگر نانی داشت اما بنیان و نتیجه ایی برای رکود فضای اخته سیاسی ایران نداشت.برای همین بلندگوی اصلاحطلبی منحط داخلی و خارجی بود.

شارلاتانیسم مستتر در اندیشه فیرحی سعی دارد شهروندی را مفهوم زدایی کند و آن را از پیمان نامۀ مدینه النبی اخذ کند.اصولا شهر و شهروندی از یونان به این سو هیچ ارتباطی با قبایل بدوی شبه جزیزه عربستان نداشته است.فردیت قوام یافته از غرب از سنت اومانیسم سکولار بعد رنسانس نسبت بشر با هستی و خالق را دگرگونه کرد و اصولا ارجاع به قرون وسطای شرق بلاموضوع است.

▪️فقه از حیث تعیین تکالیف بر حقوق فردی و مالکیت فردی مبتنی نیست بلکه بر توده بی شکل امت و جزئی ذوب شده در جمع ناظر بوده است.برآمدن فرد از جمع و تحقق حقوقش در مبانی دولت پرستانه دین پرستانه و جمعگرای امت نامقدرور است.

نظریه پردازی سیاسی عرصه نفهمیدن و کشکول ی از مفاهیم متضاد ساختن نیست.

سیاستِ عین دیانت که از قدیم جهان اسلام را در نوردیده شعار همیشگی بنیادگرایان بوده و هست و روش تلفیقی فیرحی نه تنها گامی به پیش بر نمیدارد بلکه با نابودی ارزش و تعریف دموکراسی جای پای تئولوژی ایدئولوژیک را در مناسبات اجتماعی چون قیمی بی چون و چرا و غیر انتقادی به عرش اعلی خواهد برد.

سیاست امثال روشنفکران دینی چون فیرحی هم همان بازتولید سیاست عین دیانت است و دولت را تابعی از دین قرار می دهد و عقبگردی به نفع میل قلبی خود یعنی سنت تاریخی دینی دارد.

آخوند خراسانی همچون نائینی هرگز مثل فیرحی قرار نبود به دموکراسی دینی برسند بلکه عرصه دین را برکنار اعلام کرده و قرار بود برای سیاست پهنۀ عرفی و این جهانی فراهم کنند و بی شک از این منظر با وجود قدمت،تقدم فهم بر فیرحی دارند.فهمی که فیرحی در اولین منزلهایش زانو می زند.

فیرحی قرار است مشروعیت دین را اثبات کند سپس از آن دموکراسی استخراج کند در این مقام کسانی چون مصباح یزدی در این بینش جلوتر است که به کل و به حق همراهی فقه با دموکراسی را دارای مبانی متخاصم و ناسازگار میداند.

و همین فیرحی را در گمراهی و سالوس عقب مانده تر و ماقبل نقدتر از بنیادگرایان قرار میدهد.امثال فیرحی در واقع ترس و وحشتشان اجازه نمی دهد از زمین امن مذهبشان خارج شوند و دنیای واقعی سکولار را درک کنند از طرفی هم ننگ دارند متحجر و سنتی محض خطاب شوند بنابراین در سیاست ورزی هم خدا را میخواهند هم خرما را که این روش از درون متناقض و محکوم به فروپاشیست.

او قصد کار بزرگی را دارد اما مایۀ تئوریک لازم برای گذر از بحرانشان را هم ندارند.

🔚او در زمین سست و پوشالین دینگرایی ایستاده برای همین امکان خلق دستگاه سیاسی درست برای توسعه سیاسی در ایران را بر مبنای ملیت ایرانی بر باد می دهد.نقدهای او به جواد طباطبایی هم از آنجا مضحک است که اولا طباطبایی بر ناسیونالیسم غربی تاکیدی ندارد و دوم اینکه حتی اگر کسی بر ملیت مدنی ایرانی هم تاکید کند بسیار جلوتر از فیرحی است که با قید زدن دموکراسی و ملت تحت عنوان دینی و امت ،سیاست را به رمه وارگی و استبداد رای فقها سوق می دهد.

ملت مدنی لیبرال و مدرن بر حقوق فردی و حقوق بشر و دموکراسی ملتزم است و نگرشی فرادینی است که حافظ منافع همه گرایش های دینی و غیر دینیست.یعنی ملی گرای مدرن متضمن حقوق احاد یک ملت بدون توجه به زبان،دین ،قوم ،فرهنگ و…است.آیا دموکراسی(!)دینی هم چنین چیزی ایجاد میکند؟

وضع کشور در چهار دهۀ اخیر پاسخگوست!

 

 

 

 

 

 

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

آیا فقرا فقیرتر شده‌اند؟

cafeliberal

الزامات جامعه مدنی کدامند؟

cafeliberal

شایسته‌سالاری؛ فردریش فون هایک، جان رالز، فرانک نایت

cafeliberal

بنزین یا دوغ، مسئله این است

cafeliberal

فردیت روشنگری و سنت پیش مدرن

cafeliberal

اقتصاد ایران چگونه در تله رشد غیر سرمایه‌داری افتاد؟

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید