✍️ مایکل گروتنر
تسلط کامل بر دانشگاه رویای هر دیکتاتور است. اما به نظر مایکل گروتنر، استاد تاریخ دانشگاه فنی برلین، این رویا هیچوقت به طور کامل محقق نشده است. حکومتهای استبدادی همواره به شیوههای مختلف دنبال نفوذ و تسلط بر دانشگاه بودهاند؛ از جمله، از طریق گزینش، انتصاب «خودیها» در سمتهای ارشد، پاکسازی مخالفان، نظارت بر محتوای آموزشی، مداخله در موضوع و روش تحقیق، و همینطور رویههای تنبیهی مانند تعلیق و اخراج.
این رویهها معمولاً خود حکومت را دچار مشکل میکنند. از یک سو، حکومت به نیروی متخصص پزشک و مهندس و اقتصاددان نیاز دارد که تولیدش با سیاستهای مداخلهگر دچار اختلال میشود. از سوی دیگر، تضعیف دانشگاه باعث تضعیف نهاد پژوهشی کشور میشود و حکومت امکان شناخت و تحلیل جامعه را از دست میدهد. دانشگاهیان هم معمولاً فقط تا حدی مصالحه میکنند و پس از آن، حاضر نمیشوند برای راضینگهداشتن دیکتاتور از استانداردهای پژوهشی بگذرند و یا ارتباطشان با جامعهی جهانی در حوزهی خود را کامل قطع کنند.
نتیجه آنکه، رابطهی دیکتاتور و دانشگاه همواره در تنش باقی میماند، بدون اینکه دانشگاه به طور کامل تحت سلطهی حکومت قرار بگیرد.
گروتنر در مجموعهمقالات «دانشگاهها تحت دیکتاتوری» (https://www.psupress.org/books/titles/978-0-271-02695-4.html) پنج رویکرد غالب دیکتاتورها برای نفوذ در دانشگاه را برمیشمرد:
اول، راهاندازی حوزههای مطالعاتی در خدمت ایدئولوژی حاکم
رژیمهای استبدادی همواره به دنبال همسوکردن پژوهشهای دانشگاهی با ایدئولوژی حاکمان قدرتاند. این رژیمها حوزههای مطالعاتی تعریف میکنند که بیشتر دنبال ترویج ایدئولوژی حاکماند تا اینکه با پژوهش منتقدانه و علمی مرتبط باشند. مثلاً در در ایتالیا تحت حکومت موسولینی، حوزهای به نام «مطالعات نژادی» در دانشگاه شکل گرفت که در جهت ترویج ادعای موسولینی دربارهی برتری نژادی ایتالیاییها بود. در آلمان زمان نازیها، حوزههای مطالعاتی مانند «بهینهسازی نژادی»، علوم نظامی و فولکلور آلمانی (برای احیای فرهنگ «خالص» آلمانی) به کلاسهای درس راه یافتند. نازیها حتی تلاش کردند علوم طبیعی را با عقاید خود همسو کنند و رشتهای راه انداختند با عنوان «فیزیک آلمانی» که همان فیزیک بود اما مثلاً به فهم خاص آلمانیها. دانشگاهها در اتحاد جماهیر شوروی باید در حوزههای مطالعات مارکسیسم-لنینیسم و تاریخ جنبشهای کارگری پژوهش میکردند.
دوم، پاکسازی دانشگاهها
حکومتهای استبدادی معمولاً از همان ابتدای کار شروع میکنند به پاکسازی دانشگاهها و اخراج دستهای اساتید دانشگاهی. در اسپانیای تحت فرانکو، بیش از نیمی از کرسیهای استادی کل کشور خالی شدند. این رویه ضربهی شدیدی به بدنهی کادر علمی سراسر اسپانیا زد. پس از پاکسازی، جای اساتید اخراجی را معمولاً چهرههای سیاسی مورداعتماد میگیرند که میتوانند ایدئولوژی حاکم را ترویج بدهند.
سوم، منع دسترسی به دانشگاه با روندهای گزینشی
حکومتهای استبدادی دانشجویان ناهمسو با ایدئولوژی غالب را با نظارت بر روند پذیرش دانشگاهی از فضای دانشگاه محروم میکنند. این سیاست بهویژه در حکومتهای کمونیستی مشهود بود که تلاش میکردند بدنهی دانشجویی از مخالفین پاک باشد. این سیاستها در حکومتهای غیرکمونیستی هم با نفوذ کمتر پیدا میشود. مثلاً در زمان نازیها، پروژهای برای شناسایی دانشجویان «نژاد برتر» برای دسترسی به بهترین امکانات دانشگاهی به راه افتاد، اما چندان فراگیر نشد.
چهارم، ازبینبردن قدرت دانشگاهها برای مدیریت مستقل
حکومتهای استبدادی در روند انتخاب و انتصاب اشخاص برای کرسیهای تدریس و سمتهای مدیریتی دخلوتصرف میکنند. مثلا استادی که پیشینهی علمی دارد ارتقاء نمییابد و سمت کلیدی به یک حکومتی بدون تخصص سپرده میشود. با این کار، نهاد دانشگاه به جای اینکه مستقل عمل کند، در سازوکار حکومت ادغام و به انشعابی از بدنهی حکومت تبدیل میشود.
پنجم، محدودکردن ارتباط دانشگاهیان با جامعهی بینالمللی
حکومتهای استبدادی با نیتهای مختلف همواره دنبال قطع ارتباط دانشگاهیان داخلی با نهادهای خارجی بودهاند. مثلاً حاکمان کمونیستی هر نوع ارتباطگیری دانشگاهیان با دانشگاههای خارجی، بهویژه غربی را با شک نگاه میکردند و نگران بودند مبادا دانشگاهیان تحت تأثیر ایدئولوژی غربی قرار بگیرند.
مایکل گروتنر مینویسد، دعوای اصلی میان دیکتاتور و دانشگاه بر سر آزادی بیان است. دانشگاهها برای کارشان به آن احتیاج دارند و دیکتاتورها به دنبال نابودی آن هستند. هزینهی فشار حکومت بر دانشگاه برای جامعه گزاف است. تاریخ استبداد نشان میدهد هر دورهی فشار سیاسی بر دانشگاه باعث تضعیف وضعیت علمی کل کشور شده است.
لینک کوتاه: https://bit.ly/3PwYQw1