تلاش برای تعیین مشخصات، مختصات، و پیششرطهای تغییر حکومت اسلامی ایران چنانچه به درسهای اخیر تغییر در کشورهای عربی محدود بماند، کنکاشی خواهد بود ناقص و انحرافی که بدون شک از قرار گرفتن در یک چارچوب منطقی و جامع بازمیماند.
در بخش دوم بررسی الگوهای تغییر حکومت اسلامی ایران، به عواملی که میبایست در نظر داشت میپردازیم. برای رسیدن به حدود تقریبی تغییر این حکومت، علاوه بر در نظر داشتن عوامل ثابت و مشترک در الگوهای تغییر مانند: جغرافیا، بافت جمعیت (ترکیب قومها)، ماهیت حکومت، اقتصاد و فرهنگ سیاسی، ضروری است که مقایسه تطبیقی روند و نتایج تغییر در کشورهای دیگر نیز، بخصوص طی دوران پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی، موردتوجه قرار بگیرد.
عامل تأثیرگذار دیگری که میباید در مطالعه شرایط سقوط حکومتهای اقتدارگرا در نظر گرفته شود، وضعیت موجود در عرصه بینالملل است که بهنوبه خود قادر به تسهیل و یا تأخیر در شکل گرفتن شرایط فروپاشی و یا وضعیت منجر به تغییر حکومت اقتدارگرا است.
بهعنوانمثال، بررسی تطبیقی سیاستها و اقدامات دو رییسجمهور آمریکا طی دوران دولت هر یک از آنها، این گمان را تقویت میکند که در صورت حضور باراک اوباما در کاخ سفید در سال ۲۰۰۱ بهجای، جورج دبلیو بوش، شاید حمله نظامی گسترده سال ۲۰۰۳ آمریکا علیه عراق صورت نمیگرفت و تغییر حکومت اقتدارگرای صدام ناگزیر در انتظار شکل گرفتن تحولات دیگری میماند.
نمونه دیگر خلاف تجربه قبلی و مرتبط با تحولات موسوم به «بهار عربی» است که در صورت حضور جورج بوش بهجای باراک اوباما در کاخ سفید، تغییرات سیاسی کشورهای عربی که از ۱۸ دسامبر سال ۲۰۱۰ در تونس کلید خورد، در گام دوم متوقف میماند و به سقوط مبارک در قاهره و روی کار آمدن حکومت «اخوانالمسلمین» در مصر نمیانجامید و درنتیجه پدیدهای به نام «بهار عربی» در تاریخ کشورهای منطقه ثبت نمیشد.
به این دلیل، ترسیم الگوی تقریبی تغییر ساختار سیاسی کنونی ایران علاوه بر مؤلفههای خاص خود و یا مشترک با تغییر رژیمهای دیگر در دوران معاصر، ناگزیر از رعایت وضعیت روز جهانی و در نظر داشتن تحولاتی است که در عرصه مناسبات و روابط بینالملل صورت گرفته و میگیرد.
شکل گرفتن و یا موجودیت یک اپوزیسیون منسجم و تأثیرگذار بدون شک نگرانیهای ناشی از ایجاد خلأ قدرت بعد از سقوط و یا فروپاشی حکومت را از راه انتقال قدرت سازمان دادهشده به آن، خنثی میسازد (مدل برمه و انتقال تدریجی قدرت از نظامیان).
بااینوجود و با علم به بیثبات بودن جمهوری اسلامی ایران و امکان فروپاشی آن از درون و یا تغییر از راه مداخله مستقیم نظامیان و یا از راه تکرار موجهای مخالف شبیه آنچه در سال ۸۸ روی داد، طی ۷ سال گذشته دولت اوباما نهتنها پنجره گفتگو با نمایندگان اپوزیسیون ایران را کاملاً مسدود نگاه داشته که حتی از راه کمک مستقیم به ابزارهای تبلیغاتی رژیم (کمک مالی به نایاک) و کوتاه کردن صدای مخالفان در رسانههای فارسیزبان تحت حمایت خود، از انسجام مخالفان در داخل و خارج از ایران جلوگیری کرده است.
حذف دو الگوی تغییر
در راه شناخت حدود الگوی محتمل برای تغییر در ساختار سیاسی ایران، منتفی ساختن شماری از تجربههای موجود سادهتر است تا اختیار کردن یکی از آنها بهعنوان نمونهای فرضی که ممکن است در ایران روی دهد.
تغییر اختیار کردن این روش مطالعه Methodology اگرچه در نگاه نخست ( به دلیل اتخاذ روش حذفی) ظاهراً مثبت و سازنده نیست، ولی به دلیل کوچک کردن دایره تحقیق و کم کردن شمار نمونههای محتمل، میتواند ضریب خطای تحقیقهای دیگر را کاهش دهد.
ازجمله نفی دو الگوی تغییرات اخیر در لیبی و سوریه، که برخلاف تبلیغ مستقیم و حسابشده عوامل «اصلاحطلب» جمهوری اسلامی و اشاعه غیرمستقیم آن از سوی کارگزاران حکومت بهعنوان «نتیجه محتوم تلاش برای عبور از جمهوری اسلامی»، بخت زیادی برای تکرار در ایران ندارند.
رد این دو گزینه به دلایل متعدد متکی است اما وجود شهری مانند تهران با ۱۶ میلیون جمعیت که تعیین تکلیف سیاسی ایران در آنجا صورت خواهد گرفت، از اصلیترین آنها است. به دلیل وجود شهر بزرگی چون قاهره در قلب مصر، تغییرات سیاسی آن کشور نیز با سرعت و در پایتخت صورت گرفت، و نه در اسکندریه و اسوان و پورت سعید. بااینوجود، ترس از تکرار الگوی لیبی و سوریه در ایران در صورت سقوط جمهوری اسلامی باانگیزههای مصلحتجویانه همچنان تبلیغ میشود.
یکی از دلایل اصلی اقبال نسبی افکار عمومی از «تغییر در درون حکومت» (بهجای ایستادگی در مقابل آن) و شرکت بیشازحد انتظار در انتخابات بهمنظور جابجایی اصولگرایان (نوع احمدینژاد) با عملگرایان (نوع دولت روحانی) نیز ناشی از تأثیر تبلیغات دولتی و قانع ساختن مردم به ادامه وضع موجود، از بیم تیرهتر شدن وضعیت (جنگ داخلی و تخریب و تجزیه) در صورت سقوط حکومت اسلامی است.
ایران مناسب جنگ داخلی نیست
برخلاف نگرانیهای شایع، اگرچه ایران کنونی بازمانده یک امپراتوری با قومهای متعدد است، ولی جغرافیای سیاسی، ترکیب جمعیت، وضعیت اقتصادی، شرایط محیطی، ترکیب طبقاتی در شهرها، و بخصوص نحوه سازمان یافتن نیروهای مسلح، برخلاف وضعیتی که در کشورهای لیبی و سوریه وجود داشت، متناسب با شکل گرفتن جنگ داخلی ماندگار، ایجاد هستههای پراکنده قدرت در استانها و شهرها، و یا رویاروییهای قومی و قبیلهای نیست.
طی چند قرن گذشته تجزیه بخشهایی از حدود ملی ایران تنها درنتیجه جنگهای خارجی صورت گرفته و نه رویارویی قومهای ایرانی با یکدیگر، چنانکه دو تجربه تلخ تشکیل جمهوریهای آذربایجان و کردستان، و پیشتر، «قیام جنگل» و سر برداشتن میرزا کوچک خان در گیلان و همچنین شیخ خزعل در خوزستان که هر دو در وضعیت بعد از انقلاب مشروطه و با تمهیدات خارجی صورت گرفت، به تجزیه ایران منجر نشد*.
پس از به توپ بستن مجلس به دستور محمدعلی شاه قاجار و در پیامد آن شکل گرفتن جنبش تازه آزادیخواهی، تهران از سوی انقلابیها و مشروطهطلبان بختیاری و گیلانی تسخیر شد و آذربایجان نیز به تصرف مجاهدین درآمد اما بهجای جدایی و تجزیه آذربایجان، ستارخان و باقرخان پیروزی خود را در تهران جشن گرفتند.
تازهترین ناآرامی در تاریخ سیاسی معاصر ایران که بهظاهر در مخالفت با حکومت اسلامی تهران صورت گرفت و در باطن باانگیزههای جداییخواهی پارهای گردانندگان آن تغذیه میشد، نمونه اسفند سال ۱۳۵۸ تبریز و «حزب خلق مسلمان» است که قادر به عبور از مرحله جنینی نشد و با سرعت به شکست انجامید.
خوزستان و بلوچستان، باوجود پارهای تحریکهای شناختهشده خارجی، و شکل گرفتن گروههای تجزیهطلب هر گز درخطر جدی جدایی از بقیه خاک ایران قرار نداشتهاند.
کردستان ایران که به دلیل تغذیه برونمرزی ناآرامیها، ظاهراً در وضعیت متفاوتی با سایر مناطق مرزی ایران قرار دارد، آیندهای متفاوت با چشمانداز کردستان ترکیه نخواهد داشت.
طی سالهای اخیر طبیعت خواستههای عمومی نزد قومهای ایرانی و در مناطق مرزی نیز تغییر کرده و بهجای داشتن رنگ انحصاری قومی، شکل ملی گرفته است (مطالبات زنان- اشتغال برای جوانان- آزادیهای سیاسی- رعایت حقوق بشر…).
ایران، مانند ترکیه و حتی مصر، به دلیل دارا بودن جغرافیای سیاسی متفاوت با سوریه و عراق درخطر جدی تجزیه قرار نخواهد گرفت و تکرار تجربههای جاری و خونین سوریه و عراق در ایران طی آیندهای قابل پیشبینی دارای بختبلندی نیست.
وضعیت داخلی ایران و جغرافیای سیاسی آن متناسب با شکل گرفتن جنگ داخلی پایدار و یا تجزیه کشور نیست و ناآرامیهای محتمل و گذرا نیز که میتوانند درنتیجهی خلأ قدرت، در مرکز شکل بگیرند، موقتی خواهد بود.
بدون شک عبور نهایی از جمهوری اسلامی، در تهران صورت خواهد گرفت، و بقیه مناطق ایران درروند انتقال قدرت از حکومت کنونی به دولت جانشین، نقش تسهیلکننده خواهند داشت و نه تعیینکننده.
در نوشته بعدی، با طرح الگوهای محتمل در ترسیم چشمانداز تغییر رژیم اسلامی ایران، نقش منافع و تأثیر سیاستهای خارجی و بخت فروپاشی حکومت از درون، و همچنین جایگاه اپوزیسیون داخلی و خارجی درروند تغییرات آینده بررسی خواهد شد.
* وضعیت استثنایی بحرین در چارچوب تجزیهطلبی داخلی قرار نمیگیرد.
* بخش نخست: الگوهای تغییر جمهوری اسلامی؛ تونس و مصر، یا لیبی و سوریه؟